یک رمان عاشقانه و احساسی و داستان یک عشق ممنوعه هست که به سرانجامی غم انگیز ختم میشه. عاشقانهای زیباست و به نظرم ارزش خواندن یا شنیدن داره.
گاهی در جهان، عشقها و محبتهایی رقم میخوره که اگرچه شاید در درون، بیریا و مالامال از صداقت باشه، ولی به دلیل ماهیت قراردادی بودن زندگی اجتماعی انسان، مسئولیتهایی که به عنوان همسر، والد، قوم و خویش، شهروند و... به عهده گرفته، شاید چندان قابل پذیرش نباشه و در موارد بسیاری شانه خالی کردن از وظایف خانوادگی و عاطفی، ممکن نباشه و یا به دردسری که ایجاد میکنه نیرزه و چه بسا سرانجامی تلخ رو هم رقم بزنه.
کاش آدمها همیشه در موقعیت و زمان مناسب، میتوانستند در برابر اتفاقات مهم زندگیشون قرار بگیرند، به گونهای که کمتر قدمهایی بردارند که بعدها افسوسهای غیرقابل جبرانی رو بخورند.
گاهی انسان درست جایی که فکر میکنه مالامال و غایت خوشبختی هست و دقیقا همون هدفی هست که باید بهش برسه و براش تلاش کنه، در واقع آرامش و سعادتی که در همون لحظه و دقایق لمس و تجربه کرده رو هم به کام خودش و اطرافیانش، زهر و ناخوشایند میکنه. به طوری که زمان میگذره و با تمام وجود، حسرت لحظاتی رو میخوره که اونها رو تمام و کمال داشت، ولی قدرش رو ندونست.
این داستان با گذشت و سکوتهای طولانی آمیخته شده، گذشتها و سکوتها به مرور فاصلهی فکری، اقتصادی، جایگاه اجتماعی و... بزرگتری رو پدید آورده تا جایی که به نظر بازگشت به گذشته، ناشدنی و محال به نظر میرسه.
کتاب با صدای رسا و زیبا و با تامل خوانده شده بود، فقط اگر شاید زمانی که متن داستان، به گفتگوهای دونفره میرسید، دو صدا داستان رو روایت کرده بودند، اثر گذاری لحظات عاطفی و احساسی، به دلیل صوتی بودن کتاب، افزایش پیدا میکرد.
گاهی در جهان، عشقها و محبتهایی رقم میخوره که اگرچه شاید در درون، بیریا و مالامال از صداقت باشه، ولی به دلیل ماهیت قراردادی بودن زندگی اجتماعی انسان، مسئولیتهایی که به عنوان همسر، والد، قوم و خویش، شهروند و... به عهده گرفته، شاید چندان قابل پذیرش نباشه و در موارد بسیاری شانه خالی کردن از وظایف خانوادگی و عاطفی، ممکن نباشه و یا به دردسری که ایجاد میکنه نیرزه و چه بسا سرانجامی تلخ رو هم رقم بزنه.
کاش آدمها همیشه در موقعیت و زمان مناسب، میتوانستند در برابر اتفاقات مهم زندگیشون قرار بگیرند، به گونهای که کمتر قدمهایی بردارند که بعدها افسوسهای غیرقابل جبرانی رو بخورند.
گاهی انسان درست جایی که فکر میکنه مالامال و غایت خوشبختی هست و دقیقا همون هدفی هست که باید بهش برسه و براش تلاش کنه، در واقع آرامش و سعادتی که در همون لحظه و دقایق لمس و تجربه کرده رو هم به کام خودش و اطرافیانش، زهر و ناخوشایند میکنه. به طوری که زمان میگذره و با تمام وجود، حسرت لحظاتی رو میخوره که اونها رو تمام و کمال داشت، ولی قدرش رو ندونست.
این داستان با گذشت و سکوتهای طولانی آمیخته شده، گذشتها و سکوتها به مرور فاصلهی فکری، اقتصادی، جایگاه اجتماعی و... بزرگتری رو پدید آورده تا جایی که به نظر بازگشت به گذشته، ناشدنی و محال به نظر میرسه.
کتاب با صدای رسا و زیبا و با تامل خوانده شده بود، فقط اگر شاید زمانی که متن داستان، به گفتگوهای دونفره میرسید، دو صدا داستان رو روایت کرده بودند، اثر گذاری لحظات عاطفی و احساسی، به دلیل صوتی بودن کتاب، افزایش پیدا میکرد.