به نام خدا. شمس چون پیلهای بود که مولانا درون آن بالیدن آغاز کرد. با تکامل بیشتر مولانا، شمس از او جدا شد تا او بتواند بالهای خود را باز کرده و کم کم خود را از این پیله رها کرده و باور کند که خود میتواند با عشقی که از شمس آموخته پرواز کند و مراحل والاتر عشق و عرفان راطی نماید. «ملت عشق» حکایت وصال و فراق دو نیمه است. دو نیمه که ملاقاتشان موجب پیدایش آرامش و شعر و شعور در مولاناشد. چنانچه میفرماید: «گر بر فلک روانم ور لوح غیب خوانم
ای تو صلاح جانم بی تو چه در فسادم
ای پرده برفکنده تا مرده گشته زنده
وز نور رویت آمد عهد الست یادم» و سالها بعد در طرف دیگر کره زمین، در امریکا زنی که ویراستار یک انتشاراتی بود با خواندن رمانی در مورد آشنایی شمس و مولانا، «شمس» خود را در وجود نویسنده رمان میبیند و بقیه ماجرا...
باسپاس بسیار از مترجم عزیز، خانم نازنین جباریان به دلیل نثر شیوایشان.
ای تو صلاح جانم بی تو چه در فسادم
ای پرده برفکنده تا مرده گشته زنده
وز نور رویت آمد عهد الست یادم» و سالها بعد در طرف دیگر کره زمین، در امریکا زنی که ویراستار یک انتشاراتی بود با خواندن رمانی در مورد آشنایی شمس و مولانا، «شمس» خود را در وجود نویسنده رمان میبیند و بقیه ماجرا...
باسپاس بسیار از مترجم عزیز، خانم نازنین جباریان به دلیل نثر شیوایشان.