آلیشیا برنسون «نقاش معروف» یک شب همسرش گابریل رو بعد از یک روز پر مشغله کاری با شلیک پنج گلوله به صورتش به قتل میرسونه و بعد از اون دیگه حرف نمیزنه...
سکوت آلیشیا این اتفاق رو به یک اتفاق جنجالی و رازآلود تبدیل میکنه و باعث میشه ارزش تابلوهای آلیشیا چند برابر بشه....
آلیشیا به یک آسایشگاه مخصوص بیماران روانی خطرناک فرستاده میشه، چند سال بعد از این اتفاق تئو که یک رواندرمانگر هستش به این آسایشگاه میره تا به آلیشیا کمک کنه صحبت کنه و از خودش دفاع کنه... این وسط خود تئو هم درگیریها و مشکلاتی توی زندگی شخصیش داره...
شما وقتی کتابهای معمایی و کارگاهی زیاد بخونید خودتون تبدیل به یک کارگاه میشین در نتیجه میتونید از یک جایی به بعد داستان رو حدس بزنید امااااا امااااااا این کتاب را تا آخر داستان اصلا نمیتونید حدس بزنید چی میشه یعنی آخرش یه جوری سوپرایز میشید و تا مدتها بعد تموم کردن کتاب فکرتون درگیر آخر کتاب هستش و با خودتون میگین نههههه واقعا اینجوری شد!!!
صادقانه بگم هرنکته جذابی از کتاب رو بخوام بگم داستان اسپویل میشه، در نتیجه فقط میتونم بگم بیمار خاموش جز بهترین رمانهای معمایی هستش که تا امروز خوندم
سکوت آلیشیا این اتفاق رو به یک اتفاق جنجالی و رازآلود تبدیل میکنه و باعث میشه ارزش تابلوهای آلیشیا چند برابر بشه....
آلیشیا به یک آسایشگاه مخصوص بیماران روانی خطرناک فرستاده میشه، چند سال بعد از این اتفاق تئو که یک رواندرمانگر هستش به این آسایشگاه میره تا به آلیشیا کمک کنه صحبت کنه و از خودش دفاع کنه... این وسط خود تئو هم درگیریها و مشکلاتی توی زندگی شخصیش داره...
شما وقتی کتابهای معمایی و کارگاهی زیاد بخونید خودتون تبدیل به یک کارگاه میشین در نتیجه میتونید از یک جایی به بعد داستان رو حدس بزنید امااااا امااااااا این کتاب را تا آخر داستان اصلا نمیتونید حدس بزنید چی میشه یعنی آخرش یه جوری سوپرایز میشید و تا مدتها بعد تموم کردن کتاب فکرتون درگیر آخر کتاب هستش و با خودتون میگین نههههه واقعا اینجوری شد!!!
صادقانه بگم هرنکته جذابی از کتاب رو بخوام بگم داستان اسپویل میشه، در نتیجه فقط میتونم بگم بیمار خاموش جز بهترین رمانهای معمایی هستش که تا امروز خوندم