اوایل که کتاب رو شروع کردم خیلی کند پیش میرفت طوری که حتی چندبار وسوسه شدم نیمه کاره رهاش کنم و برم دنبال یه کتاب دیگه اما هرچه به انتهای کتاب نزدیک تر شدم بیشتر جذبم کرد گاهی توی سطرهای کتاب گم میشدم و زندگی خودم رو به جای نورا تصور میکردم گرچه شاید حسرتها زیادی نداشته باشم ولی امیدوارم در جهانهای موازی همچنان کنار کسی باشم که عاشقانه دوستش دارم یعنی همسرم
ساعت دو و سی دقیقه بامداد بیستم اردیبهشتماه ۱۴۰۱
ساعت دو و سی دقیقه بامداد بیستم اردیبهشتماه ۱۴۰۱