سلام. من ندسالی هست که بخاطر مشکل دید چشم مجبور به شنیدن داستانها و کتابها بصورت صوتی هستم. قبلا سوی چشمانم را بر سر مطالعه بیش از حد کتابها کم کرده ام. سابقه کوچ با ایل بختیاری از سردسیر به گرمسیر راهم دارم. پابه پای ایل. این داستان خوب است ولی چند مشکل دارد. یکی انکه حالتهایی دائم تکرار شده. مثل خروسخوان و سحر. غروب و شب. اتش روشن کردن. بوی گیاهان مختلف. و... انگار نویسنده در دور تسلسل افتاده. تکرار و تکرار و تکرار. بنظرم داستان میتوانست روانتر بیان میشد دوم گویش و خوانش راوی خوب و با حس نبود که میتوانست بهتر باشد. سوم افکتها تکراری و تصنعی بود و به دل نمینشست. یعنی حال و احوال و وقایع را خوب و دلنشین نمیساخت. از ایل و کوچ گفتن گرمی و احساس میخواهد که در لحن و صدا و افکت موجود و ساری و جاری نبود. بهر حال بنده بعنوان کسی که تجربه عملی کوچ داشتم و حدود چهل سال سابقه مطالعه کتاب چه فیزیکی و صوتی دارم زیاد راضی نبودم. امیدوارم در کتابهای دیگر به تمام این ریزه کاریهای مهم توجه ویژه بشود. چون بهرحال وقت و انرژی و پول صرف این نوع کارها میشود. در نهایت از تمامی عوامل ممنون و سپاسگزارم. بنده نظر شخصی خودم را ابراز کردم و نظرات سایر دوستان محترم است. ارادتمند
ایرانگرد💓
ایرانگرد💓