داستان جالبی بود سرگذشت کودکی که سعی میکند زندگی را همانند همه احساس کند ولی سرنوشت به شکلهایی برای او رقم میخورد
من آنجایی که در عین تنهایی میخواهد سر پا بایست و همراه دوستش برای دیدن مادر خواندهاش تصمیم به خریدن گاو میکند و انجاییکه ناگهان میفهمد خانوادهای دزد و اوباش نصیبش شده را دوست داشتم
بیان توصیفاتی احساسی داستان نیز زیبا بود مرگ ویتالیس و سگها و میمون زیبا بودوآخر داستان جشنی که همهی شخصیتها داستان در ان شرکت میکنند نتیجهی زیبایی داشت و البته غلطهای نوشتاری داستان از نیمه به آخر زیاد بود
من آنجایی که در عین تنهایی میخواهد سر پا بایست و همراه دوستش برای دیدن مادر خواندهاش تصمیم به خریدن گاو میکند و انجاییکه ناگهان میفهمد خانوادهای دزد و اوباش نصیبش شده را دوست داشتم
بیان توصیفاتی احساسی داستان نیز زیبا بود مرگ ویتالیس و سگها و میمون زیبا بودوآخر داستان جشنی که همهی شخصیتها داستان در ان شرکت میکنند نتیجهی زیبایی داشت و البته غلطهای نوشتاری داستان از نیمه به آخر زیاد بود