سلام و احترام؛ ضمن تشکر از مترجمین محترم و کتابراه، نیت دارم شفاف سازی انجام بدم.
این کتاب، دربارهی امیدواری یا امیدبخشی نیست. کتابی نیست که به هنگام ناامیدی، ثابت موندن و احساس نیاز به تغییر، فکرهای منفی یا خودکشی، به شما امید به زندگی و معنا ببخشه. این کتاب، یک تلنگر و نقد فلسفی به بشر هست برای ایستادن درمسیر تاریخ، بازبینی اعمالُ عملکرد خود. برای پذیرفتن تاریکیها و آگاهی از سیستمهای خود-گول-زنی درونی انسان. این کتاب درمانی نیست. این کتاب، انتقادی به دلخوشیهای ساده و پتک محکمی بر مکانیزم دفاعیهای روزمره انسانی هست که اگر، اگر خواننده، بتونه بعد از خوندن این کتاب دوباره از خاک برخیزه، قطعا قوی تر از قبل خودشه و رشد کرده و طبیعتا این مسیر، آسان نیست. فارغ از ترجمه عالی و قلم خاص آقای مارک منسون، درحالیکه حین مطالعه هر فصل، با تفکر نقادانه، یک یا چند صفحه نقد در یادداشت گوشیم ثبت میکردم با ابعاد مختلف این کتاب رو به رو شدم: اینکه نویسنده از تکنیکهایی استفاده میکنند که ۱. خواننده به واسطه نوعی از همدردی و کنجکاویِ همزمان، جذب خوندن بشه ۲. مقاومت هاش در هم بشکنه و با عجز، تسلیم نویسنده و عقایدش بشه، اصطلاحا طرفدارش بشه. ۳. همراه با ۸۰درصد حرف حق و منطقی، ۲۰ درصد سم و ویروس فکری رو وارد ذهن خودش کنه. ۴. اعترافهای نویسنده به تکنیکهای استفاده شده رو بخونه ولی عین خیالش نباشه. ۵. نتیجتا پذیرای بدیهیها و فرضهای بعضا غلط و قابل تامل و قابل بحث نویسنده بشه که هرکدومش جا داره که یک یا چند صفحه در نقضشون نقدی نوشته بشه. (که خارج از امکانات این بخشه - ۱۵۰۰ کلمه حداکثر)؛ پیامهای ارزشمند این کتاب: عدم اجتناب از درد. پذیرش احساسات خود. نقد خود. واقع نگری. تشکر و سپاس.
این کتاب، دربارهی امیدواری یا امیدبخشی نیست. کتابی نیست که به هنگام ناامیدی، ثابت موندن و احساس نیاز به تغییر، فکرهای منفی یا خودکشی، به شما امید به زندگی و معنا ببخشه. این کتاب، یک تلنگر و نقد فلسفی به بشر هست برای ایستادن درمسیر تاریخ، بازبینی اعمالُ عملکرد خود. برای پذیرفتن تاریکیها و آگاهی از سیستمهای خود-گول-زنی درونی انسان. این کتاب درمانی نیست. این کتاب، انتقادی به دلخوشیهای ساده و پتک محکمی بر مکانیزم دفاعیهای روزمره انسانی هست که اگر، اگر خواننده، بتونه بعد از خوندن این کتاب دوباره از خاک برخیزه، قطعا قوی تر از قبل خودشه و رشد کرده و طبیعتا این مسیر، آسان نیست. فارغ از ترجمه عالی و قلم خاص آقای مارک منسون، درحالیکه حین مطالعه هر فصل، با تفکر نقادانه، یک یا چند صفحه نقد در یادداشت گوشیم ثبت میکردم با ابعاد مختلف این کتاب رو به رو شدم: اینکه نویسنده از تکنیکهایی استفاده میکنند که ۱. خواننده به واسطه نوعی از همدردی و کنجکاویِ همزمان، جذب خوندن بشه ۲. مقاومت هاش در هم بشکنه و با عجز، تسلیم نویسنده و عقایدش بشه، اصطلاحا طرفدارش بشه. ۳. همراه با ۸۰درصد حرف حق و منطقی، ۲۰ درصد سم و ویروس فکری رو وارد ذهن خودش کنه. ۴. اعترافهای نویسنده به تکنیکهای استفاده شده رو بخونه ولی عین خیالش نباشه. ۵. نتیجتا پذیرای بدیهیها و فرضهای بعضا غلط و قابل تامل و قابل بحث نویسنده بشه که هرکدومش جا داره که یک یا چند صفحه در نقضشون نقدی نوشته بشه. (که خارج از امکانات این بخشه - ۱۵۰۰ کلمه حداکثر)؛ پیامهای ارزشمند این کتاب: عدم اجتناب از درد. پذیرش احساسات خود. نقد خود. واقع نگری. تشکر و سپاس.