این کتاب روایت زندگی انسانی هست که خودش رو با سختیها وفق میده اما تسلیمشون نمیشه. در کتاب به نقش حمایتگر مادربزرگش در اردوگاه که باعث ادامه حیات یکایشون شده، اشاره میکنه.
پدربزرگ و مادربزرگش از اشخاص با نفوذ و باسواد کرهای ساکن ژاپن بودند که قدم به کره شمالی میگذارند در حالیکه به یکایک آنچه میشنیدند باور داشتند و خیلی زود متوجه اشتباهشون میشن اما راه برگشتی نداشتند. پدربزرگش بازداشت و به اردوگاه مجرمان غیرقابل بخشش منتقل میشه و کلیه اعضای خانوادهاش به اردوگاه افراد قابل اصلاح با مدت زمان نامعین تبعید میشن. مادرش چون فرزند شخصی مبارز بوده به اردوگاه تبعید نمیشه اما مجبور به طلاق گرفتن غیابی از پدرش و ازدواج با شخصی میشه که به خواست خودش نبوده.
کتاب روایتهای وحشتناکی از زندگی درون اردوگاه داره، از کم و نامناسب بودن لباسها، نبودن امکانات بهداشتی، گرسنگی همیشگی، سرمای زیر صفر درجه گرفته تا خوردن سمور، موش و مار و... بسیار نوشته.
اشاره میکنه تنها غذای اونها در اردوگاه مقدار محدودی ذرت بوده که به هر خانواده داده میشده و بدون گوشت امکان ادامه حیات نداشتند و به مرور مجبور به خوردن موش، سمور و... میشوند. اشاره کرده کار در معادن طلا، سبد بافی، مزرعه داری، پرورش خرگوش و... همه و همه زندگی اجباری ساکنین یک اردوگاه رو تشکیل میده.
از چگونگی مدارس غیرانسانی اردوگاه خاطرات بسیاری نوشته و به منع ازدواج افراد زندانی و به مجازات روابط پنهانی اشاره کرده، چون بر این باور بودند، نسل خیانتکار نباید ادامه پیدا کنه.
صحنههای دردناکی از مراسم اعدام کسانی که اقدام به فرار از اردوگاه کار اجباری یا دزدی میکردند، تصویر کرده که هر کدام در جای خودش دردناک و تامل برانگیز هست.
پدربزرگ و مادربزرگش از اشخاص با نفوذ و باسواد کرهای ساکن ژاپن بودند که قدم به کره شمالی میگذارند در حالیکه به یکایک آنچه میشنیدند باور داشتند و خیلی زود متوجه اشتباهشون میشن اما راه برگشتی نداشتند. پدربزرگش بازداشت و به اردوگاه مجرمان غیرقابل بخشش منتقل میشه و کلیه اعضای خانوادهاش به اردوگاه افراد قابل اصلاح با مدت زمان نامعین تبعید میشن. مادرش چون فرزند شخصی مبارز بوده به اردوگاه تبعید نمیشه اما مجبور به طلاق گرفتن غیابی از پدرش و ازدواج با شخصی میشه که به خواست خودش نبوده.
کتاب روایتهای وحشتناکی از زندگی درون اردوگاه داره، از کم و نامناسب بودن لباسها، نبودن امکانات بهداشتی، گرسنگی همیشگی، سرمای زیر صفر درجه گرفته تا خوردن سمور، موش و مار و... بسیار نوشته.
اشاره میکنه تنها غذای اونها در اردوگاه مقدار محدودی ذرت بوده که به هر خانواده داده میشده و بدون گوشت امکان ادامه حیات نداشتند و به مرور مجبور به خوردن موش، سمور و... میشوند. اشاره کرده کار در معادن طلا، سبد بافی، مزرعه داری، پرورش خرگوش و... همه و همه زندگی اجباری ساکنین یک اردوگاه رو تشکیل میده.
از چگونگی مدارس غیرانسانی اردوگاه خاطرات بسیاری نوشته و به منع ازدواج افراد زندانی و به مجازات روابط پنهانی اشاره کرده، چون بر این باور بودند، نسل خیانتکار نباید ادامه پیدا کنه.
صحنههای دردناکی از مراسم اعدام کسانی که اقدام به فرار از اردوگاه کار اجباری یا دزدی میکردند، تصویر کرده که هر کدام در جای خودش دردناک و تامل برانگیز هست.