خیلی داستان زیبایی بود.
ژول ورن واقعا جوری نوشتند که من فکر کردم واقعی است.
این داستان درباره آقای فاگ بود که به همراه آئودا و خدمتکار فرانسویاش به دور دنیا در ۸۰ روز رفتن.
فاگ شرط بسته بود که دور دنیا را در ۸۰ روز میرود و بقیه میگفتند چنین کاری امکان پذیر نیست.
آقای قاگ ۵ دقیقه فقط ۵ دقیقه دورتر رسید که میگفت شرط را باخته.
اما آنها اشتباه کرده بودند و در ۷۹ روز رسیدند و تنها در ۵ ثانیه آخر آقای فاگ به جای قرار رسید.
این هم بگم که آقای در لندن زندگی میکرد و نه زن داشت و نه معلوم بود که چه کسی است.
او آئودا را از چنگ هندیهایی در آورد که چون شوهر آئودا مرده بود و رسم آنها این بود که باید زن آن هم باید سوزانده شود.
بعد آنها قرار گذاشتن که اورا به عمویش برسانند ولی او نتوانست آئودی را به عمویش برساند.
سپس آنها باهم ازدواج کردن.
این هم بگم که شرط آنها ور سال ۱۸۷۲ بوده در آن زمان ۲۰۰۰۰ ' بیست هزار پوند شرط بسته بودند که آن عدد در آن زمان خیلی زیاد بوده.
و آقای فاگ از پول ۱۹ هزار پوند را در سفر خرج کرده بوده است و تنها سودی که از آن پول بسیار زیاد باقی مانده بود ۱۰۰۰ پوند بوده است.
آقای فاگ ۵۰۰ پوند را به خدمتکارش داده بود و ۵۰۰ پوند دیگر را به آقای فیکس داد.
آقای فیکس کار آگاه پلیسی بود که فکر میکرد فیکس دزد بانک بوده ولی بعد که متوجه شده بود که آقای فاگ با دزد فقط کمی شباهت دارد بسیار شرمسار بود و خیلی از آقای فاگ معذرت خواست.
آقای فاگ خیلی خونسرد بود و از هیچ کاری ترسی نداشت.
و در آخر یک چیز دیگر هم اضافه کنم که حتما این داستان رو بخونید.
از کتابراه خیلی تشکر میکنم واسه اینکه خیلی برنامه خوبی دارند.
از آقای ژول ورن هم بخاطر داستان زیباشون تشکر میکنم.
شریفی هستم..
ژول ورن واقعا جوری نوشتند که من فکر کردم واقعی است.
این داستان درباره آقای فاگ بود که به همراه آئودا و خدمتکار فرانسویاش به دور دنیا در ۸۰ روز رفتن.
فاگ شرط بسته بود که دور دنیا را در ۸۰ روز میرود و بقیه میگفتند چنین کاری امکان پذیر نیست.
آقای قاگ ۵ دقیقه فقط ۵ دقیقه دورتر رسید که میگفت شرط را باخته.
اما آنها اشتباه کرده بودند و در ۷۹ روز رسیدند و تنها در ۵ ثانیه آخر آقای فاگ به جای قرار رسید.
این هم بگم که آقای در لندن زندگی میکرد و نه زن داشت و نه معلوم بود که چه کسی است.
او آئودا را از چنگ هندیهایی در آورد که چون شوهر آئودا مرده بود و رسم آنها این بود که باید زن آن هم باید سوزانده شود.
بعد آنها قرار گذاشتن که اورا به عمویش برسانند ولی او نتوانست آئودی را به عمویش برساند.
سپس آنها باهم ازدواج کردن.
این هم بگم که شرط آنها ور سال ۱۸۷۲ بوده در آن زمان ۲۰۰۰۰ ' بیست هزار پوند شرط بسته بودند که آن عدد در آن زمان خیلی زیاد بوده.
و آقای فاگ از پول ۱۹ هزار پوند را در سفر خرج کرده بوده است و تنها سودی که از آن پول بسیار زیاد باقی مانده بود ۱۰۰۰ پوند بوده است.
آقای فاگ ۵۰۰ پوند را به خدمتکارش داده بود و ۵۰۰ پوند دیگر را به آقای فیکس داد.
آقای فیکس کار آگاه پلیسی بود که فکر میکرد فیکس دزد بانک بوده ولی بعد که متوجه شده بود که آقای فاگ با دزد فقط کمی شباهت دارد بسیار شرمسار بود و خیلی از آقای فاگ معذرت خواست.
آقای فاگ خیلی خونسرد بود و از هیچ کاری ترسی نداشت.
و در آخر یک چیز دیگر هم اضافه کنم که حتما این داستان رو بخونید.
از کتابراه خیلی تشکر میکنم واسه اینکه خیلی برنامه خوبی دارند.
از آقای ژول ورن هم بخاطر داستان زیباشون تشکر میکنم.
شریفی هستم..