داستان باز داستان ایران بعد از قاجار و جنگ جهانی و آشوب و قطعی آن زمان هست
گویی که همه نویسندگان فقط مجاز هستند در آن زمان چیزی بنویسند.
و باز دو گانگی و بی هویتی مردم ایران که روز رو به عذا و شب رو به دور هفت سین
ولی یک موضوع جالب این بود که تربیت و مردسالاری و سنتی و باورهای غلط همیشگی پدرها که باز ریشه از پدران قبل خود داشتتند اجازه رشد و نمو بچهها را گرفته و پدر و مادر در خانه یارکشی میکنند
و موضوع ارث و میراث و حق به جانب دانستن بچهها
در آخر هم سردرگمی داستان نویس که خود را جای همه میگذاشت و از آن سخن میگفت.
داستان بدی نیست ولی بهتر از اینها میتوانست باشد.
از راوی و کتاب راه تشکر میکنم.
گویی که همه نویسندگان فقط مجاز هستند در آن زمان چیزی بنویسند.
و باز دو گانگی و بی هویتی مردم ایران که روز رو به عذا و شب رو به دور هفت سین
ولی یک موضوع جالب این بود که تربیت و مردسالاری و سنتی و باورهای غلط همیشگی پدرها که باز ریشه از پدران قبل خود داشتتند اجازه رشد و نمو بچهها را گرفته و پدر و مادر در خانه یارکشی میکنند
و موضوع ارث و میراث و حق به جانب دانستن بچهها
در آخر هم سردرگمی داستان نویس که خود را جای همه میگذاشت و از آن سخن میگفت.
داستان بدی نیست ولی بهتر از اینها میتوانست باشد.
از راوی و کتاب راه تشکر میکنم.