شخصیت پردازیها با جزئیات انجام شده
و کاملا با شنیدن توصیفات، تصویر شخصیتها در ذهن مخاطب نقش میبنده، اما با این وجود تصویر پیرزن با جزئیات خیلی بیشتری آورده شده، (نوع پوشش، عادتها، اخلاقیات...) برای مثال ما از نوع پوشش لباس کودک چیزی نمیشنویم... (پس نویسنده قسمتی از شخصیت پردازی دیگر شخصیتها رو به عهده مخاطب گذاشته) با اینکار مخاطب تصویری ک خودش از انسان خودخواه و پولدار و عوضی (مترجم از این کلمه برای توصیف استفاده کرده) دارد را در ذهن مجسم میکند، همین روند برای پسر و همسر او و مادر دختربچه هم پیش گرفته شده... واین بازگذاشتن تصورات برای خواننده، هنریست ک نویسنده ب خوبی بکار گرفته، برای ایجاد ارتباط بیشتر مخاطب با کتاب.
بنظر من شروع داستان با: «من یک کودک را کشته ام» جذابیت و گرایش به ادامه داستان را در مخاطب تحریک میکند (ودر انتها داستان مخاطب رو ب سمتی پیش میبره ک کاملا متفاوت با تصوراتیست ک در ابتدا برای او ایجاد شده) کتابی پر از احساسات با داستان پردازی قوی...
و کاملا با شنیدن توصیفات، تصویر شخصیتها در ذهن مخاطب نقش میبنده، اما با این وجود تصویر پیرزن با جزئیات خیلی بیشتری آورده شده، (نوع پوشش، عادتها، اخلاقیات...) برای مثال ما از نوع پوشش لباس کودک چیزی نمیشنویم... (پس نویسنده قسمتی از شخصیت پردازی دیگر شخصیتها رو به عهده مخاطب گذاشته) با اینکار مخاطب تصویری ک خودش از انسان خودخواه و پولدار و عوضی (مترجم از این کلمه برای توصیف استفاده کرده) دارد را در ذهن مجسم میکند، همین روند برای پسر و همسر او و مادر دختربچه هم پیش گرفته شده... واین بازگذاشتن تصورات برای خواننده، هنریست ک نویسنده ب خوبی بکار گرفته، برای ایجاد ارتباط بیشتر مخاطب با کتاب.
بنظر من شروع داستان با: «من یک کودک را کشته ام» جذابیت و گرایش به ادامه داستان را در مخاطب تحریک میکند (ودر انتها داستان مخاطب رو ب سمتی پیش میبره ک کاملا متفاوت با تصوراتیست ک در ابتدا برای او ایجاد شده) کتابی پر از احساسات با داستان پردازی قوی...