داستان خوبی بود. به نظر من اگه به جای مایع لیز و چسبنده سیاهی که از مبلها بیرون میزد، نویسنده از رنگ واقعی خون مینوشت، جالب تر میشد.
و قسمت آخر که میترا برای فرار از روی کمر سیاوش میخواست بپره رو کمی با آب و تاب بیشتر و مکث طولانی همراه با جزییات بیشتری مینوشت، عالی میشد.
این کتاب کمتر از داستانهای که خواندم ایراد داشت. مثلا نویسنده در آخر کتاب سریع مطلب رو جمع نکرده بود و همین من رو جذب خودش کرد. داستان طوری به رشته تحریر اومده بود که خواننده رو جذب خودش میکرد و واقعا همه چیز با جزییات تجسم میشد.
و قسمت آخر که میترا برای فرار از روی کمر سیاوش میخواست بپره رو کمی با آب و تاب بیشتر و مکث طولانی همراه با جزییات بیشتری مینوشت، عالی میشد.
این کتاب کمتر از داستانهای که خواندم ایراد داشت. مثلا نویسنده در آخر کتاب سریع مطلب رو جمع نکرده بود و همین من رو جذب خودش کرد. داستان طوری به رشته تحریر اومده بود که خواننده رو جذب خودش میکرد و واقعا همه چیز با جزییات تجسم میشد.