یک کتاب بسیار قوی که در واقع دکتر روانشناسم به من معرفی کرده بود، یک مسئله اساسی در آن اینجا بود که در واقع متوجه شدم اساسا خیلی از دغدغهها، مشکلات پایهاییِ ذهنی و دوست فرضی صمیمیام که همیشه باهاش جدل و بحث داشتم از بیخ گلوی وجود من رو بریده، بطوری که دوباره باید احیایش کنم.
اون بنده خدا دوست صمیمی همراهم همیشه میخواسته به شکلی مسئله رو ساده و راحت کند. که مثلا آقا تو که افسرده هستی! تو اصلا مشکلت از بیخ ایراد داره!
مشکل تو فرق میکنه، شرایط تو از بچگی فرق میکنه و این «دروغهایی بسیار بزرگ»!
اون بنده خدا دوست صمیمی همراهم همیشه میخواسته به شکلی مسئله رو ساده و راحت کند. که مثلا آقا تو که افسرده هستی! تو اصلا مشکلت از بیخ ایراد داره!
مشکل تو فرق میکنه، شرایط تو از بچگی فرق میکنه و این «دروغهایی بسیار بزرگ»!