روایتی از دوراهی نخبگان بر سر ماندن و" حسرت همیشگیِ کاش میرفتیم" و رفتن و پیشرفت و رفاه به بهای سالها تحمل ِفراق... بیش از همه سالهای تنهایی و چشم انتظاری پدران و مادران رنج آوره و این در صورت موفقیت و خوشبختی فرزندانه و اگر غیر این باشه حسرت و رنج دائمی ه... من اینرو در زندگی یکی بستگانم دیدم... نی نوای استاد علیزاده رو خیلی دوست دارم و لذت میبرم اما در این داستان نپسندیدم و از اول قصه آخرش رو حدس زدم.
مونولوگها و گفتگوها ضعیف بود، ساختار فعلی غیرهمزمان و کلمات پرتکرار خانه به جای آپارتمان، ه همه افراد با تحصیلات و شان اجتماعی در هر جمعی مادر رو مامان صدا میزدند و لحن احساسی بهرام با وااای گفتنهایش.... بیان گوینده هم در ادای احساسی و تند کلمات پراشتباه بود.
با آرزوی موفقیت برای نویسنده محترم
ممنون کتابراه عزیز
مونولوگها و گفتگوها ضعیف بود، ساختار فعلی غیرهمزمان و کلمات پرتکرار خانه به جای آپارتمان، ه همه افراد با تحصیلات و شان اجتماعی در هر جمعی مادر رو مامان صدا میزدند و لحن احساسی بهرام با وااای گفتنهایش.... بیان گوینده هم در ادای احساسی و تند کلمات پراشتباه بود.
با آرزوی موفقیت برای نویسنده محترم
ممنون کتابراه عزیز