نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی خطی برای فصل عاشقی - خدیجه مردانی بلداجی
3.5
30 رای
مرتبسازی: پیشفرض
A.asgari
۱۴۰۴/۰۴/۱۳
00
داستان کوتاه خطی برای فصل عاشقی زیبا بودداستان دختری جوان بود که عاشق شاگرد میوه فروشی محله شان شده بودازش تعریف میکرد همانند مسیح بودیه دل نه صد دل عاشقش بود نامه ی ازش دریافت کرده بود و اونو با تمام وجود نگه داشته بودحتی سیبی که بهش داده بودمامانش گفته بود سیب گندیده بندازش اونجامادرش از دل عاشقش خبر که نداشت روزی پدرش اون ۲تارو باهم دیده بود دیگه نمیذاشت دره مغازه ها بره حتی گفته بود زمانه بد شده دختر نباید درمغازه ها برود و اورا قسم داده بود که به در مغازه ها نرود تنها ارزوی دختر دیدن دوباره پسر بود و بعدش اگر میمرد باکی نداشت ممنون از کتابراه
من پنج ستاره میدهم، چون خیلی این داستان را دوست داشتم، از خواندش لذت بردم، آن جا که دختره عشقاش را توصیف میکند، گیسوی مجعد او را لباس چارخونه چارخونه، و او را به مسیح تشبیه میکند، آنجای داستان پند آموز است که ختره را پدرش اجازه نمیدهد پسره رو ببیند، اما او غرق در عشق است، گویا به صورت واضح میگوید افکار را نمیتواند کسی محدود کند، او عشقش را با تمام وفا داری دوست میدارد
با سلام و درود
کتاب صوتی خطی برای فصل عاشقی نوشتهی خدیجه مردانی بلداجی، داستانی کوتاه و عاشقانه از دختری است که خود را در میان احساسات شدید عاشقانه نسبت به مرد جوانی یافته که در مغازهی میوهفروشی نزدیک خانهشان کار میکند و عادت دارد در میان پیچیدن نعنا و ریحان، برای مشتریانی که خواهانش باشند، تفألی هم به حافظ بزند...
با تشکر بیکران از کتابراه
کتاب صوتی خطی برای فصل عاشقی نوشتهی خدیجه مردانی بلداجی، داستانی کوتاه و عاشقانه از دختری است که خود را در میان احساسات شدید عاشقانه نسبت به مرد جوانی یافته که در مغازهی میوهفروشی نزدیک خانهشان کار میکند و عادت دارد در میان پیچیدن نعنا و ریحان، برای مشتریانی که خواهانش باشند، تفألی هم به حافظ بزند...
با تشکر بیکران از کتابراه
یک کتاب عاشقانه بود که در آن یک دختر که به یک شاگرد مغازه قبلاً عشق ورزیده بود دکلمههای عاشقانهای در وصف او میگفت.
از اول تا آخر داستان مدام دکلمههای عاشقانه میگفت که اگر هر عاشقی آنها را گوش دهد بسیار به آن علاقمند خواهد شد و شاید از آنها سرمشق بگیرد ولی به درد من نمیخورد و من زیاد گوش ندادم و برایم خسته کننده بود.
از اول تا آخر داستان مدام دکلمههای عاشقانه میگفت که اگر هر عاشقی آنها را گوش دهد بسیار به آن علاقمند خواهد شد و شاید از آنها سرمشق بگیرد ولی به درد من نمیخورد و من زیاد گوش ندادم و برایم خسته کننده بود.