همینه که میگن بخاطر یه چیز کم ارزش یا بی ارزش آدم چه کارا که نمیکنه!!!! نمیدونم با این داستان بخندیم یا گریه کنیم،. زیاد قوی و مورد انتظار نبود و ضعیف بود نزدیک به تهی
ممنون از کتابراه
بنظر من اون یه آدم دیوونه بود که به خاطر یه سس اضافه تا آمریکا رفت و اینکه به خاطر همون سس مدیر یه شرکت همبرگر فروشی شد! ولی من میگم باید اون سس اضافه رو میخورد یا میانداخت دور
افتضاح موضوع پوچ، بی معنی، غلطهای گفتاری گوینده، داستان بی معنی. تکرار کلمات سس و همبرگر که از حد گذرانده بود. نویسنده بسیار مبتدی. حیف وقتی که برای این کتاب صرف کردم. افتضاح
خنده داره وسماجت زیاد، باعث خوشبختیش شد، برعکس تصورم که فکر میکردم چه کار احمقانهای دارد انجام مبدهد، در کل چون انتهای داستان با انتهای داستان من متفاوت بود، خوشمان امد
عالی بود... میدونید چراا!؟
نه تنها فاز طنز رو داشت بلکه داره غیر مستقیم به دغه دغههای روزانه زندگیمون اشاره میکنه که به چیزهای کوچیک هرچند که ارزشی ندارن توجه کنیم
خیلی خوب بود. تا آخر عمر هروقت وسواس فکری یا این کلمه بیاد سراغم قطعا یاد این داستان میوفتم. بهش عمیق که نگاه میکنی واقعا وسواس فکری پایان نداره. خوب بود آفرین. ممنونم
به نظرم خیلی غیر منطقی و نچسب. اگرچه داستان تخیلی و حرف زدن از منطق در داستان شاید خیلی روا نباشد ولی کلیت ماجرا باید قابل قبول و قابل هضم برای مخاطب باشد.
به نظر من داستان مفیدی بود این پیام رو داشت که نباید به چیزهای بی ارزش اهمیت بدیم و گویی لقمه به دور سر خودمون بپیچیم و سغی کنیم از نزدیک ترین راه بریم
مدام در حال حرص خوردن بودم ولی خیلی خوب و اغراق آمیز بر روی مشکل ocd تمرکز شده بود. راوی کمی باسرعت میخوندن ولی از ایشون هم ممنونم بابت زمان و انرژی که گذاشتن
همه ما ادمها یسری از همین مشکلات و گسستگیهای روانی رو تو زندگیمون تجربه میکنیم و این داستان با یه اغراق خیلی جالبی این وسواس و کمال گرایی رونشون میده
ممنون از کتابراه