نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی بچه مردم - جلال آل احمد
4.2
115 رای
مرتبسازی: پیشفرض
مهدیه قائمی
۱۴۰۲/۰۵/۲۴
00
با سلام و خدا قوت به تیم کتابراه خب نویسنده که لازم به معرفی نیست قطعا داستان خیلی خیلی خوندنی هست... حداقل چیزیی که میگیریم از داستان اینکه هیچ چیز محال نیست... مهر مادری ذاتی هست فطری هست لایتناهی هست ولی استثنایی هم وجود داره... واقعا خجالت و سیاهی میمونه به چهرهی مادران.. دست خودمون نیست دوست داریم پاکی و مهربون قطعی وحتمی باشه دوست داریم در جهان وجودیت مادر رواینطور نشون بدیم.... محبت ابدی بدون اما اگر و چون و چرا... اینکه مادری اینچنین بر سر دو راهی سرنوشت خودش یا سرنوشت بچش قرارمیگره از ایمان سست و خانواده بی رگی میاد که تصورش برای بقیه غیر ممکنه ولی داستان تخیلی نیست.... البته همه اینها تقصیر یک نفر نیست بلکه تقصیر یک جامعه... یک کشو ر... یک فرهنگ... یک قانون هست... به همان اندازه که داستان مشمئز کننده هست. قانون و فرهنگ مرد سالارانه ما مشمئز کننده تر میباشد. با سپاس...
نمیدونم این داستان رو چجوری توصیف کنم. یه مادر با اون عشق بی انتها و روحیهی از خود گذشتگی که داره خیلی خیلی باید براش سخت باشه که اینجوری بچشو ول کنه و بره پی زندگیش. نمیدونم این اتفاقات واسه چی باید بیفته همهی اینها به علت مشکلاتی است که ریشه در قانون داره. مردسالاری وقیحانه که گاهی چنان سنگدلانه با تمامی احساس یک زن بازی میکنه و شخصیت یه زن رو به خاطر خودش و به خاطر خودخواهیها و جاه طلبیهای و اینکه احساس میکنه یه زن جنس هستش مرد مالک اون زیر پاش له میکنه. اصلا مگه این مرد بچهی این زن رو ندیده بود پس چرا اینجوری مثل یه آشغال بچهی بیگناه رو پرت کرد بیرون از زندگیش. آیا اینها همه به خاطر مردسالاریهای حاکم بر جامعه نیست که هنوز هم دامن گیر خیلی از زنها هستش. اما آفرین میرجلال که اینجوری مشکل جامعه رو بیان میکنه. ممنون از کتابراه.
عجب کتاب زیبایی بود اولین بار بود این کتابو مطالعه میکردم واقعا کتابهای جلال آل احمد زیبان مخصوصا این کتاب خیلی خوشم امد صدایه راوی خیلی خوب بود کتابی تلخ و غم انگیز از مادری که بخاطر حرف مردم و دلخوشیها و ارامش خودش و البته مرد سالاری اون زمان پسر ۳ سالشو میببره وسط میدون شهر رها میکنه از شوهرش نمیگذره ولی از مهر مادریش میگذره و واسش مهم نیست بعد از اون چه بلای سر بچه ش میاد گیر چه ادمهایی میوفته و چقد بچه ش دلتنگش میشه آینده ش چی میشه و اینکه به قول خودش بچهاش تازه از آب و گل در امده بود آیا این بچه بعدا مادرشو میبخشه به جاییه بزرگ کردن بچه ش و مواظبش بودن بچه رو رها میکنه و چقد خوب بود کتاب زبان ساده و روانی داشتچه غم انگیز بود دلم گرفت بعضیا از مادری فقط اسمشو دارن ممنون از کتابراه
این کتاب در یه کتاب دیگه شنیده بودم، برای بار دوم و به عنوان یه کتاب مجزا شنیدم و این تکرار داستان غمانگیز چندان خوشایند نیست.
جلال آل احمد در کتاب بچه مردم از همون سبک نگارش خودش بهره برده بود و ادبیات عامه پسند و غیررسمی نیز در این داستان به کار گرفته شده است.
آل احمد مردم زمان خودش را خوب میشناسد و مسائل زمان خودش را دیده و متوجه بود.
حتی از نگاه یک بانو نیز احساساتش را به خوبی بیان میکند. اینکه بخواهم قضاوت کنم کار من نیست شرایط برای هر فرد اقداماتی ایجاد میکند که فکر میکند در اون لحظه بهترین اقدام انجام داده است.
در دنیایی که هرکس پاسخگوی نیازهای خودش و افکار خودش است، جلال آل احمد داستانی را برگزیده است که پایانی باز برای خوانندهاش دارد.
جلال آل احمد در کتاب بچه مردم از همون سبک نگارش خودش بهره برده بود و ادبیات عامه پسند و غیررسمی نیز در این داستان به کار گرفته شده است.
آل احمد مردم زمان خودش را خوب میشناسد و مسائل زمان خودش را دیده و متوجه بود.
حتی از نگاه یک بانو نیز احساساتش را به خوبی بیان میکند. اینکه بخواهم قضاوت کنم کار من نیست شرایط برای هر فرد اقداماتی ایجاد میکند که فکر میکند در اون لحظه بهترین اقدام انجام داده است.
در دنیایی که هرکس پاسخگوی نیازهای خودش و افکار خودش است، جلال آل احمد داستانی را برگزیده است که پایانی باز برای خوانندهاش دارد.
دو تا داستان رو پشت سر هم شنیدم بچه مردم و تخم مرغ یکی از مادر ایرانی که شوهرش بچه نمیخواست یکی مادر ایتالیایی که بخاطر بچه ش جلوی هم ایستاد اول با خودم فکر کردم شاید موضوع فرهنگی باشه
اینجا قانون و فرهنگ اجتماع پدر رو مسئول بچه میدونه
در اروپا قانون و فرهنگ اجتماع مادر رو اگر ییشتر نه، برابر مسئول بچه میدونه بعد فکر کردم ولی مادران زیادی هستن که بخاطر بچه هاشون سختیای زیادی رو تحمل کردن و حتی در ازدواج بدی موندن
و یادم اومد که اونا مجبور بودن، نه بخاطر بچه، بخاطر خودشون
کاش سیستم تولید بشر به این اسونیها نبود
اینجا قانون و فرهنگ اجتماع پدر رو مسئول بچه میدونه
در اروپا قانون و فرهنگ اجتماع مادر رو اگر ییشتر نه، برابر مسئول بچه میدونه بعد فکر کردم ولی مادران زیادی هستن که بخاطر بچه هاشون سختیای زیادی رو تحمل کردن و حتی در ازدواج بدی موندن
و یادم اومد که اونا مجبور بودن، نه بخاطر بچه، بخاطر خودشون
کاش سیستم تولید بشر به این اسونیها نبود
بادرود. نمیدونم چی بگم راجع به این کتاب. به قدری ناراحت کننده بودکه طاقت تمام کردنش رانداشتم. این که مادری بچه خود را برای رضایت همسرجدیدش میکشد دیوانه کننده ست. البته چون تاآخرگوش نکردم نمیدونم آخرش چی شد ولی تصویرسازی نویسنده بسیارعالی بود. کودکی بالهجه کودکانه بامادری صحبت میکندکه اورابه قربانگاه میبرد. درخواستهای کودکانه!!! شخصیت پردازی هم به نظرم متوسط میآمد. زاویه دیدهم اول شخص است. در داستان عناصر آن به خوبی رعایت شده است. داستان کوتاهی ست که کسانی که بیش ازحد احساسی هستند که استرس دارند نباید گوش کنند. باتشکر از کتابراه
اوج مظلوم نمایی یک زن احمق و سنگدل و خودخواه، که به جای این که حتی با کلفتی و گدایی هم که شده، مسئولیت بچهای که به دنیا آورده و جز او پناهی ندارد را بر عهده بگیرد نوع دیگری گدایی راحت طلبانه را انتخاب میکند، به فکر نان شب خودش هست و بی سرپناهی خودش برایش مساله است اما برایش مهم نیست به سر کودکش چه خواهد آمد، حالا هم بیشتر برای زحمات خودش ناراحت است. صدای گوینده را هم شخصا دوست نداشتم.
گویندگی واقعا عالی بود کاملا حس شخصیت رو میرسوند کتاب هم خیلی دردآور بود و نمونهی کوچکی از مشکلات بزرگ این مملکت رو به قلم آورده بودمرد سالاری و مطیع بودن زن خیلی بولد بود چیزی که همچنان هم وجود داره من خیلی ازین مادرها دیدم و قصه هاشونو شنیدم که بخاطر راحتی خودشون بچشون رو نابود کردن و یا مثل همین شخصیت گمو گورش کردن در کل مادر بودن جایگاه خیلی با ارزشیه اما خیلیا لیاقتشو ندارن...
با تشکر فراوان از کتابراه موضوع این کتاب اینه که این خانم ظاهرا اصلا عزت نفس نداشته نه در زندگی قبلی و نه در این زندگی، و انسانی بی ارزش و وابسته که حاضر به هر کاری بوده که فقط یه لقمه نان یا یه سر پناهی، اونهم با هر قیمتی،، اخر سر هم که همان آش و همان کاسه چون اصلا خط قرمزها وا رزشهای خودش رو معین نکرده که هیچ،، بلکه خودش آنها را هم نقض کرده و حتی جگر گوشهاش رو که آنطور از خود دور میکنه
فوق العاده بود هرچقدر از قلم آقای آل احمد بگم کوتاهی کردم چقدر زیبا خیرهسری و اعمالی که یک مادر میتونه مرتکب بشه رو خوب به تصویر کشید بیشتر از اونکه دلم برای بچه بسوزه برای مادره سوخت
از طرفی هم انقدر زبان روایت خوب بود و صدای خانم قربان حسینی به داستان مینشست و جوری احساسات موجود داستان رو به آدم منتقل میکرد که دیگه لحظات اخر بغضم گرفته بود ممنون بابت این روایت.
از طرفی هم انقدر زبان روایت خوب بود و صدای خانم قربان حسینی به داستان مینشست و جوری احساسات موجود داستان رو به آدم منتقل میکرد که دیگه لحظات اخر بغضم گرفته بود ممنون بابت این روایت.
از طرفی داستان مربوط به دورانی است که اغلب زنها مطیع بی چون و چرای شوهرشان بودهاند و مرحوم جلال میخواسته این پدیده نادرست را گوشزد کند
احساس مادرانه را خوب بیان کرده هر چند نتیجه به دلخواه ما تمام نشد
چند مساله مطرح شد و در این تقابل خود خواهی و جهل پیروز شد
سبک داستان نویسی را پسندیدم و از همه جذاب تر نوع روایت گری خانم قربان حسینی را
احساس مادرانه را خوب بیان کرده هر چند نتیجه به دلخواه ما تمام نشد
چند مساله مطرح شد و در این تقابل خود خواهی و جهل پیروز شد
سبک داستان نویسی را پسندیدم و از همه جذاب تر نوع روایت گری خانم قربان حسینی را
انقد این کتاب غم داشت که از اول تا آخرش با اشک گوش دادم مشکل اینجا بود که مامان بچه فقط لفظی از کلمه بچم استفاده میکرد و در واقع طفل معصوم رو بچه شوهر سابقش میدونست و به همسرش حق میداد که اونو نخواد در صورتیکه به همون اندازه بچه اونم بود و همسرش اگه اونو میخواست باید بچه رو هم میخواست نمیدونم واقعا خیلی دردناک بود نخونیدش
چقدر کتاب دردآوری بود. هر لحظش خودمو جای شخصیت داستان میذاشتم از حالی بدی که بهم دست میداد دوست داشتم گریه کنم. خیلی سخته از پاره تنت انقد راحت دل بکنی. کاش ما آدمها تا کاملا مطمئن نشدیم از خودمون و زندگیمون بچهای رو به این دنیا نیاریم. کاش بفهمیم مسئولیت همه چیز اون بچه صددرصد با ماست واسه سرگرمی و تنهایی بچه نیاریم. ممنون از کتابراه
درود. داستان تعمل برانگیزی بود. درک شرایط اون مادر کار بسیار سختی هست و هر چند که به نظر من هیچ مادری چنین کاری نمیکنه ولی در کل با توجه به زمان داستان و موضوع پدر سالاری و مرد سالاری در گذشته و این که زن همیشه ضعیف شمرده میشده و تو سری میخورده و مجبور بوده به این کار. در کل این موضوع تقصیر جامعه اون دوران بوده که باعث چنین اتفاقی میشده
متن داستان ناراحت کننده و دردناک است من هم یک مادرم و اصلا به خاطر ارزوی مادر شدن ازدواج کردم ولی توی قصه مادر به خاطر شوهرش پاره تنش رو رها میکنه نظرم اینه اگر روزی زندگی انقدر سخت شد به جای این کار باید بچشو بغل میگرفتو از گشنگی هردشون دربغل هم میمردن تا اینکه طفل معصومو به خاطر اسایش شوهر جدیدش رها کنه
همه با خودشون میگن هیچ مادری چنین جنایتی نمیکنه اما هیچ کس خبر نداره که تو دل اون مادر چه وِلوِلهای به پا بوده وقتی کودک معصوم و شیرین زبون خودش رو وسط خیابون رها میکرده، حتی آخرین لحظات هم نگران دلبندش بوده و میپره وسط خیابون تا نجاتش بده
همه اینا فقط به خاطر یک زندگی متاهلی جدید و ترس از طلاق دوم بود
همه اینا فقط به خاطر یک زندگی متاهلی جدید و ترس از طلاق دوم بود