موضوع این کتاب برام تازگی داشت، داستان زندگی نویسندهای مجرم بود یا بهتر بگم شخصی در آرزوی نویسندگی که جرم سنگینی رو هم در بازهای از زندگی، در مسیر نویسنده شدن مرتکب شده بود و تازه پشت میلههای زندان بود که میفهمید چه چیزهایی رو در زندگی دست داده و در عوض چه چیزی رو به دست آورده!
در بسیاری حسرتها و آرزوها با بسیاری قلم به دستها مشابهاتی داشت با این تفاوت که تبدیل به قاچاقچی مواد مخدر شده بود و از نازلترین سطحهای زندگی در پشت میلههای زندان سعی میکرد انسان خوبی شدن رو با خودش تمرین و تکرار کنه و با لحظات قبول شکست و ناامیدی بجنگه و در برابر وسوسهها، دوباره بیفکر سر خم نکنه.
اگرچه از ابتدای نوجوانی و بطور مستمر مطالعه میکرد و مینوشت، اما بیشتر شبیه نویسندهای بود که دنبال سوژه میگرده یا شاعری که دلش میخواد عشق رو تلخ یا شیرین، در درون خودش، تجربه کنه، تا بتوونه از ته دل، تصویرش کنه!
رفته رفته و به مرور در متن داستان خودش و مسیرش رو پیدا میکنه.
چیزهایی در خمیرهی وجودش ثابت و معرف شخصیتش هست اما برچسبهایی که در قبل از برون ریزی آشکار قلمش، روی پیشانیش میخوره از هر آنچه در درونش میگذره، گاهی بسیار دورتر و اغراق آمیزتر به نظر میرسه. اما آنچه مرتکب شده باعث میشه در بازهی قابل توجهی از زمان، به عنوان انسانی ضد اجتماعی، قضاوت بشه و هر آنچه در ذهن و روح روانش در حال شکل گرفتنه، از نظر پنهان بمونه.
روال تغییر کردن و تکامل پیدا کردنش که آمیخته با تامل در خطوط کتابها و داستانهای واقعی جهان اطرافش هست، حقیقتا آموزنده و انگیزه بخشه.
داستان روان و مهیجی داره که با صدای واضح و متناسب با فضای داستان خوانده شده.
کتاب در کل خوب و آموزنده بود. نکات جالب و جدیدی در مورد فضای زندانهای کشور نگارنده داده بود. بنظر من هدف نویسنده از نوشتن این کتاب بیشتر سعی در تطهیر خود و ابراز پشیمانی از اشتباهش بوده. فراز و فرودش چندان جذاب نبود. بیشتر شبیه کتابهای انگیزشی بود.
در بسیاری حسرتها و آرزوها با بسیاری قلم به دستها مشابهاتی داشت با این تفاوت که تبدیل به قاچاقچی مواد مخدر شده بود و از نازلترین سطحهای زندگی در پشت میلههای زندان سعی میکرد انسان خوبی شدن رو با خودش تمرین و تکرار کنه و با لحظات قبول شکست و ناامیدی بجنگه و در برابر وسوسهها، دوباره بیفکر سر خم نکنه.
اگرچه از ابتدای نوجوانی و بطور مستمر مطالعه میکرد و مینوشت، اما بیشتر شبیه نویسندهای بود که دنبال سوژه میگرده یا شاعری که دلش میخواد عشق رو تلخ یا شیرین، در درون خودش، تجربه کنه، تا بتوونه از ته دل، تصویرش کنه!
رفته رفته و به مرور در متن داستان خودش و مسیرش رو پیدا میکنه.
چیزهایی در خمیرهی وجودش ثابت و معرف شخصیتش هست اما برچسبهایی که در قبل از برون ریزی آشکار قلمش، روی پیشانیش میخوره از هر آنچه در درونش میگذره، گاهی بسیار دورتر و اغراق آمیزتر به نظر میرسه. اما آنچه مرتکب شده باعث میشه در بازهی قابل توجهی از زمان، به عنوان انسانی ضد اجتماعی، قضاوت بشه و هر آنچه در ذهن و روح روانش در حال شکل گرفتنه، از نظر پنهان بمونه.
روال تغییر کردن و تکامل پیدا کردنش که آمیخته با تامل در خطوط کتابها و داستانهای واقعی جهان اطرافش هست، حقیقتا آموزنده و انگیزه بخشه.
داستان روان و مهیجی داره که با صدای واضح و متناسب با فضای داستان خوانده شده.