نقد، بررسی و نظرات کتاب پشت پردهی سیاه - مسعود بطحائی
4.1
115 رای
مرتبسازی: پیشفرض
عباس پورخلیلی
۱۴۰۲/۴/۸
10
پشت پردهی سیاه داستانی در ژانر ترس است که با آغاز نوشتاری رمز آلود که میخواهد از مکانی آلوده و متعفن داستان را شروع کند، پس از بیان پرده آخر، خواننده را در مسیر اصلی داستان که بیان سرگذشت زندگی خود و شکست عشق اول و آغاز عشقی دیگر که سراسر پُر از علاقه و دلدادگی است میشود، نقل مکان به خانهی جدید و همسایگان جدید، و طبق روال این گونه داستانها وجود فردی در مجتمع و مشکل با تازه وارد، بعضی جاها هم برای نشان دادن علاقهی خود گل و گلدان هم وارد داستان شده که هیچ تاثیری در روند داستان ندارد، کنجکاوی تازه وارد و حساسیت به همسایه و شنیدن صداهای مختلف حس پلیسی او را تحریک کرده و وارد میدان کارزار میشود، در صورتی که همسایگان دیگر واحدهای مسکونی نه صدای میشنوند و نه صحنهی مشکوک از آن همسایه مشاهده میکنند، همهی ماجرا فقط برای شخصیت اصلی داستان اتفاق میافتد، ورود مهتاب هم به داستان برای ایجاد هیجان بیشتر برای خواننده است که به زعم نویسنده میخواهد حساسیت خود به کارهای خلاف همسایه بیشتر کند، همچنین گریزی به مطبوعات و بیان اخباری در مورد قتلهای مشکوک و مثله شدن آنها و ارتباط آن با صدای اره برقی در خانهی همسایه، قرار گرفتن انباری درست در زیر واحد مربوطه هم جالب است، که نقشه ساختمان داشته است مگر اینکه خود قاتل معمار و سازنده بنا باشد، ضعیف نشان دادن فعالیتهای پلیس آگاهی که با بررسیهای لازم حتی به سرنخهایی هم نرسیدن تأمل برانگیز میباشد. خودش اقدام به تجسس کرده و با الهام از خوابهای که میبینید و راهنمای مهتاب که مفقود شده راز همسایه را میفهمد و درگیر شده و مجروح شده و او را زخمی در بیابان رها کرده و قاتل راحت از کشور به آمریکا میرود، داستان ضعیف با اقتباس از فیلمهای ترسناک.
درود بر نویسندهی توانمند و قلم روان و زیبایشان، نویسنده خوب و با دقت به موضوع پرداخته است اما خیلی به توانایی و هوش راوی داستان بها داده است آیا راوی داستان که یک مرد معمولی میباشد موشکاف تر، تیز بین تر و باتجربه تر از افراد ادارهی آگاهی است که روزانه با صدها پرونده ارتباط دارند؟ مگر میشود راوی در کمددیواری متوجه کانال بشود و مامور تجسس متوجه نشود یا شک نکند؟؟ گر میشود با اره برقی جسدی را مثله کردو آثار پاشیدن خون روی دیوار و سقف با سرعت و به سادگی در کسری از ثانیه معدوم شود؟ روزی که راوی داستان دست خونین پشت پنجره دید تا لحظهای که پلیس سر رسید و منزل قاتل را جستجو کرد زمان زیادی نگذشت چطور قاتل فرصت کرد هم جسد را از طریق کمد دیواری به پارکینگ و انباری شخصیش انتقال دهد و سایر آثار جرم را معدوم سازد؟
با احترام به نویسنده محترم
کتابی که خوندم قلم روانی داشت و نویسنده به خوبی تونسته بود وقایع گذشته و آینده رو بهم ارتباط یده
ولی از نظر من یه تناقضاتی تو داستان دیده میشه
یه قاتل سریالی برای اینکه گیر نیوفته، نمیتونه در یک مکان کارش رو انجام بده.
دلیل قاتل از اینهمه نفرت به جنس مونث چی بوده؟
پلیس آگاهی با اینهمه دانش و اطلاعات و توانمندیهای فنی چطور حتی به قاتل شک هم نکرد؟
چرا با اینهمه شکی که خود قهرمان قصه به کلانی داشت زودتر اقدام به نجاتش نکرد مخصوصا وقتی دیالوگ خاصی از طرف کلانی میشنوه؟
ولی گذشته از موارد عنوان شده تلاش قهرمان شکست خورده داستان، به جا و خوب توصیف شده
میشد که این کتاب پایان دیگه و یا بهتر بگم پایانی متفاوت داشته باشه
با هم ممنون از نویسنده محترم
کتابی که خوندم قلم روانی داشت و نویسنده به خوبی تونسته بود وقایع گذشته و آینده رو بهم ارتباط یده
ولی از نظر من یه تناقضاتی تو داستان دیده میشه
یه قاتل سریالی برای اینکه گیر نیوفته، نمیتونه در یک مکان کارش رو انجام بده.
دلیل قاتل از اینهمه نفرت به جنس مونث چی بوده؟
پلیس آگاهی با اینهمه دانش و اطلاعات و توانمندیهای فنی چطور حتی به قاتل شک هم نکرد؟
چرا با اینهمه شکی که خود قهرمان قصه به کلانی داشت زودتر اقدام به نجاتش نکرد مخصوصا وقتی دیالوگ خاصی از طرف کلانی میشنوه؟
ولی گذشته از موارد عنوان شده تلاش قهرمان شکست خورده داستان، به جا و خوب توصیف شده
میشد که این کتاب پایان دیگه و یا بهتر بگم پایانی متفاوت داشته باشه
با هم ممنون از نویسنده محترم
کتابی با ژانر معمایی و جنایی و البته ترستاک و هیجان انگیز در فصلهای اول و دومش میخواستم کتاب را دیگه ادامه ندم چون هیچ جذابیتی نداشت شاید یه مقدمه برای اول کتاب بود با توجه به عنوان کتاب قاتل از همون اول مشخص بود در حالیکه در اینجور ژانرها قاتل باید مرموز و ناپیدا باشه و در آخر قاتل مشخص بشه یه ایرادی هم داشت که چرا در انباری عایق صدا بوی جسد و تعفن بیرون نمیرفت کتاب جای ادامه دادن داشت طوری که میشد جلد دومش را نوشت و اینکه خیلی ناراحت کننده و زجر آور بود و برای کسانی که دلنازکاند اصلا پیشنهاد نمیکنم اما در کل کتاب خوبی بود و ممنونم و سپاسگذارم از نویسنده که کتابی به این جذابی را رایگان در دسترس ما گذاشته تا بخونیم و از اون لذت ببریم
ممنونم از کتابراه
ممنونم از کتابراه
عرض تشکر و تبریک دارم خدمت جناب بطحائی به خاطر قلم توانمندشون. قطعات داستان به خوبی بهم چفت و بسط شده بودو روند قصه فراز و فرود هیجان، ترس و دلهره رو تداعی می کرد. جسارتأ اگر اسامی قصه نامهایی غیر ایرانی بودند فهم داستان مقبولتر می شد چون پلیس آگاهی ایران توانایی مثال زدنی و خاصی در رمز گشایی پرونده های این چنینی از خودش نشان داده. و نیز اگر شغل کارمند نقش اول قصه بگونه ای بود که زیرکی وافرش نسبت به پلیس در مورد پیدا کردن قاتل موجه تر باشد، قصه معقولتر و البته قابل تحسین تر می شد و داستان کاملتری مطالعه می کردیم. امیدوارم در آینده کتاب های پلیسی و جنایی بیشتری از جناب آقای مسعودبطحایی در کتابراه عزیز مطالعه کنیم.
این داستان یک داستان جنایی و تقریبا دلخراش و با داستانهای جنایی معمایی بسیار تفاوت داره. قاتل از همون اول داستان معرف حضور خواننده هست و نیازی به تفکر و حدس زدن نیست. نظر شخصی من اینه که کتابهای جنایی باید پر رمز و راز باشن اما این کتاب از نظر من اینجوری نبود و مثل این بود که یک نفر نشسته جلوی ادم و داره خاطراتش از یک اتفاق تلخ رو تعریف میکنه یا مثلا تو ذهنش مرور میکنه. کشش کافی نداشت اما با این حال جوری بود که ادم تا تهش رو میخونه در عین حالم هم این پیامو داشت که ادم نسبت به اطرافش باید هوشیار باشه. و این فوقالعادس که شخصیت اصلی کتاب وظیفه اجتماعی خودش رو درست انجام میده و فقط به فکر خودش نیست. سپاسگزارم.
مهارت نویسنده جای تحسین داره، داستان خوب و جون داری هست، داستان مردی که همسرش خیال میکنه خارج جای زندگیه نه ایران، و همسایهای که مشکوکه، و نامزدی که...، از اونجایی که گفت مرده شور تو و فروید با هم ببرن ذوق مرگ شدم، داستان یکم جنایی هم هست، توصیه میکنم کسایی که روحیه لطیف دارن نخوننش باعث به هم ریختگی روحی میشه، برای فرار از فکر کردن گزینه مناسبیه، یجوری آدم میکشه تو خودش و با خود تا آخر میبره که دیگه نیازی نیست ذهنت وادار کنی به فلان چیزها فکر نکنه، هر چند از سبک جنایی هم کمی آزرده خاطر هستم ولی از عنوان و جلد کتاب کنجکاوم کرد و خوندمش و آخرش هم نتونستم دست از خوندن بکشم.
با تشکر از زحمات نویسنده کتاب. کتاب در قالب داستان جنایی معمایی نوشته شده. اسامی و ادرسها و رفتارهای کاراکترها ایرانی، جذابیت و همزاد پنداری ایجاد میکند. محوریت اصلی داستان بر شرارت روانی و عصبی یک مرد نیمه مرفه با افکار رزالت بار بنا شده. قستمهایی از داستان چفت و بست منطقی و عقلانی قوی ندارد. مثل دست خون آلود پشت پنجره یا انباری که عایق صدا شده ولی به امکان خروج بوی تعفن اجساد از آن فکر نشده و..... در کل داستان جذابی داشت.
سلام کتابهای ژانرمعمایی وپلیسی بایدپررمزوراز باشن وقاتل رانشودتشخیص داد ولی دراین داستان ازهمان اول مشخص بود این از جذابیت داستان کم میکرد مردی روان پریش و عصبی که باکمال خونسردی قتلهاراانجام میداد ولیای کاش نویسنده علت روانشناسانه عملکرد قاتل رابامختصری از گذشتهاش بیان میکرد بهرحال داستان جالبی بود پایان داستان را اول بازگو کرد وبعددرآخرادامه داد جذاب بود با آرزوی موفقیت برای آقای بطحایی وباتشکرازکتابراه عزیز
کتابی خلاصه و جمع و جور، روان و سلیس، بی نقص در کلمات و تایپ؛ آغاز ش در پایان و پایانش قبل از آغاز... جوانی تکرو، یک شکست تجربه کرده و در جستجوی خوشبختی از بد حادثه در زمان و مکان بدی قرار گرفته وادامه ماجرا... انتظار میرفت حضور پلیس آگاهی موثرتر باشه و پیگیری علت و انگیزه قتل توسط قاتل برای خواننده روشن بشه.. با آرزوی موفقیت روز افزون برای نویسنده محترم. ممنون کتابراه عزیز 🩷
خسته نباشید خدمت آقای بطحائی
اینکه تا پایان فصل اول تقریبا نمیشد شخصیت رو حدس زد که مرده یا زن کمی گیج کنندس و بهتر بود با یه سری از جملهها شناسوند به مخاطب که شخصیت مرده تا ذهنیت خوبی شکل بگیره.
شاید هم بوده و از چشم بنده پنهان مونده!!
وقتی تو فصل آخر میرسیم به ابتدای کتابای کاش ادامه میدادین! فکر کردم ناقص گذاشته شده دنبال کاملش بودم که دیدم نه همین قدره...
اینکه تا پایان فصل اول تقریبا نمیشد شخصیت رو حدس زد که مرده یا زن کمی گیج کنندس و بهتر بود با یه سری از جملهها شناسوند به مخاطب که شخصیت مرده تا ذهنیت خوبی شکل بگیره.
شاید هم بوده و از چشم بنده پنهان مونده!!
وقتی تو فصل آخر میرسیم به ابتدای کتابای کاش ادامه میدادین! فکر کردم ناقص گذاشته شده دنبال کاملش بودم که دیدم نه همین قدره...
نویسنده بسیار توانا و قدرتمند در بیان و توصیف صحنه ها ظاهر شد. جای قدردانی دارد. ولی این که یک داستان هم غمناک باشد هم وحشت در آن موج بزند و در نهایت هم با شکست کامل قهرمان داستان پایان پیدا کند، حس ناخوش ایندی به خواننده می دهد. با احساس یآس و ناامیدی، غم و درد، خودباختگی و تنفر داستان تمام شد. ای کاش پایان بهتری داشت جمشیدبیک
آقای بطحایی من نوشته شمارو خوندم که در جواب خوانندگان نوشته بودید. بله مشخص هست ابتدای داستان انتهای داستان رو گفتید بعد از انتهایی که در ابتدا گذاشتید شما باید ادامه میدادید علت روانشناسانه عملکرد قاتل و سرانجام داشتن داستان از نقاط قوت نویسندگی است بازهم تلریک میگم به داستان سرایی و ایده پردازیتون
داستان جذاب و پرکشش هست. اگه به طور موازی مثلا مهتاب یه عاشق قدیمی هم داشت که مظنونها زیاد بشن هیجان داستان بالا میرفت.
متن هم روان و بدون غلط املایی بود.
هرگز سادیسم شدن آدمها بدون علت نیست و اصلا به این موضوع پرداخته نشده و حتی این مورد روانشناسی رو هم زیر سوال برد.
در کل ارزش خوندن داره
متن هم روان و بدون غلط املایی بود.
هرگز سادیسم شدن آدمها بدون علت نیست و اصلا به این موضوع پرداخته نشده و حتی این مورد روانشناسی رو هم زیر سوال برد.
در کل ارزش خوندن داره