نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی آخرین روز یک محکوم به اعدام - ویکتور هوگو
4.3
3847 رای
مرتبسازی: پیشفرض
ماهور اصلانی
۱۴۰۱/۰۴/۱۲
20
با این که داستان کوتاهی بود ولی خیلی تاثیر گذار بود یه جورایی انگار نویسنده میخواسته همه ما برای چند لحظه خودمون رو جای آدمایی قرار بدیم که به اعدام محکوم میشن که بفهمیم چطور توی یه لحظه همه چیز براشون تو دنیا رنگ میبازه. شاید دلیل اینکه نویسنده هیچ اشارهای به جرم مجرم نکرده این باشه که میخواسته خواننده بدون قضاوت کردن مجرم و بدون اینکه هیچ حس خوب یا بدی نسبت به فرد مجرم داشته باشه فقط احساس اون رو درک کنه
توصیه میکنم بشنوید.... می تونم بگم هوگو با یه دید روانشناسانه به یک محکوم به اعدام نگاه کرده، فردی محکوم که درون خودش جنگی طاقت فرسا رو تحمل میکنه از طرفی فشارهایی که از طرف قضات و هیات منصفه و همینطور از طرف مردم با زاویه دید کاملا" کینه توزانه وارد میشه... اینها میتونه از اعدام به مراتب سهمگین تر باشه (البته این قضاوت هم در نوع خودش خیلی احساساتی محسوب میشه) ولی در یه چالش جدید در رابطه با اعدام و اعدامی واردمون میکنه.
کتاب تکان دهندهای که با قلم هنرمندانهی ویکتور هوگو، مارو همراه میکنه با آخرین روزها و آخرین ساعات و دقایق یک محکوم به اعدام؛ به لحاظ نثر، روانشناسانه بودن و پرداختن به درونیات فرد محکوم عالی. نکتهی جالبی که خود ویکتور هوگو هم تو مقدمه روش تاکید میکنه بی نام و نشان بودن و میشه گفت فراگیر بودن این شخصیته، ای کاش هرکس که قرار بود زندگی فرد دیگری رو قضاوت کنه این کتاب رو میخوند، و حتی تو دانشکده حقوق جزو واحدهای درسی میبود!
سلام😊⚘
واقعا روز سختی رو گذرانده و داستان تلخی هست که از زبان فرد اعدامی نقل میشه و اینکه نمیشه قضاوت کرد چون جزئیات رو نگفته شاید اگر از زبان مردم نقل میکرد ما هم از اعدام مجرم خوشحال میشدیم
"داستان جزئیات محیط و احساسات رو به خوبی به تصویر کشیده و همچنین حالت اعدامی وقتی که بعد از اعلام حکم زبانش به سقف دهانش میچسبه و عرقی سرد بر پیشانیش میشینه و.... خیل خوب روایت کرده
از نویسنده و گوینده تشکر میکنم
واقعا روز سختی رو گذرانده و داستان تلخی هست که از زبان فرد اعدامی نقل میشه و اینکه نمیشه قضاوت کرد چون جزئیات رو نگفته شاید اگر از زبان مردم نقل میکرد ما هم از اعدام مجرم خوشحال میشدیم
"داستان جزئیات محیط و احساسات رو به خوبی به تصویر کشیده و همچنین حالت اعدامی وقتی که بعد از اعلام حکم زبانش به سقف دهانش میچسبه و عرقی سرد بر پیشانیش میشینه و.... خیل خوب روایت کرده
از نویسنده و گوینده تشکر میکنم
بسیار بسیار عالی، هوگو مانند همیشه به گونه ایی توصیف میکرد که گویی به دیدن یک تئاتر رفته ایی و تمامی وقایع را به وضوح و به صورت سه بعدی تماشا میکنی و حس میکنی. داستان بسیار جذاب که از امید و زیباییهای ساده جهان صحبت میکند که به چشم یک زندانی چقدر شگفت انگیز است و مردمی که جاهلند از این همه شگفتی و برای مرگ یک محکوم چه ذوق و اشتیاقی دارند. با تشکر از توجه شما و با تشکر از نشر ماه آوا و سایت کتابراه🌷
این رمان حاصل یک ایدئولوژی جالب در خصوص زاویه دید انسان وابسته به شرایط مختلفه که چقدر میتونه نشئت گرفته از امید اون فرد باشه زندگی همه ما انسانها در مشابه این رمانه با موقعیتها و شخصیتهای متفاوت مانند وقتی که با خوشحالی به پیشنهاد شراکت با دوست عزیزمان گوش میدهیم و وانگهی میفهمیم در این معامله همه چیز به ضرر ماست؛ اینک که در این کتاب دیدگاههای یک اعدامی را میشنویم و با زندگی شخصی خود اتصالاتی را احساس میکنیم
سلامنام ویکتور هوگو بر روی پیشانی هر کتابی که باشد دیگر جای نقد و بررسی نمیذارد و خود مهر تاییدی بر بی نقص بودن آن اثر است؛ کتاب بسیار زیبا بود و میشد در داستان غرق شد و با همه جزئیات زیبایی که آقای هوگو آنها را به تصویر کشیده بود با شخصیتهای داستان همراه شد و در کنار زیبایی این کتاب صدای راوی عزیز آقای عمرانی هم آنقدر به این کتاب میآمد که آدم میخواست نه تنها یک بار بلکه بارها و بارها آن را گوش کند.
به نظرم کتاب خوبیه در حد این که یکبار بخونی اما هیجان خاصی نداشت
ولی تونسته بود دیدگاه خیلی خوبی رو از تنهایی و فرسودگی که زندانی داشت بسازه صحنههای سنگفرش, تنهایی زندانی و شادی مردم مخصوصا بخش دختربچه خیلی خوب و غم انگیز بیان شده بود آرایههای بسیار عالی
و در آخر ارتباط گرفتن با کتاب برای کسایی که دنبال قلم هیجانی هستن یکم مشکله اما دلیل کافی برای بد بودن کتابهای ویکتور هوگو نمیشه
ولی تونسته بود دیدگاه خیلی خوبی رو از تنهایی و فرسودگی که زندانی داشت بسازه صحنههای سنگفرش, تنهایی زندانی و شادی مردم مخصوصا بخش دختربچه خیلی خوب و غم انگیز بیان شده بود آرایههای بسیار عالی
و در آخر ارتباط گرفتن با کتاب برای کسایی که دنبال قلم هیجانی هستن یکم مشکله اما دلیل کافی برای بد بودن کتابهای ویکتور هوگو نمیشه
نگاهی به زندگی یک زندانی محکوم به اعدام بدون اینکه از جرم او نامبرده شود واقعا تجربه خوبی بود، چون در این حالت انسان میتواند خودش را جای فرد زندانی بگذارد بدون اینکه فرد زندانی را قضاوت کند و زندگی را از دید او تا حد اندکی تجربه کند. آخر داستان نیز واقعا جالب بود هنگامی که یک انسان صرف نظر از جرم او دارد به آغوش مرگ میرود، انسانهای دیگر اینگونه خوشحال و خندان پشت سر او راه میافتند تا مرگ او را ببینند.
داستان جالبی بود ولی اخرش انتظار داشتم جذاب تر و یا غمگین تر باشه... بنظرم اونجا که محکوم از اعدامش راضی تره به حبس ابد؛ باید داستان شرط بندی و خوند تا درک بهتری داشت نسبت به موضوع... و یا اونجا که میگه هیئت منصفه تنها افرادی بودن که نمیشد فهمید از اجرای حکم راضی هستن و حالتی خواب آلود دارند باید فیلم ۱۲ مرد خشمگین را دید تا تصور بهتری نسبت به این قضیه داشت و حس کاملی را تجربه داشت.
آخرین روز یک محکوم به اعدام (به فرانسوی: Le Dernier Jour d'un Condamné)، رمان کوتاهی از ویکتور هوگو است؛ که در سال ۱۸۲۹ منتشر شد و احساساسات یک محکوم را به استادی بازگو میکند این بذرها سالها بعد منجر به توقف چنین امری شد. با تشکر از کتابراه عزیز و هدیه اش، کتاب " آخرین روز یک محکوم به اعدام " اجرای آقای رضا عمرانی بسیار خوب بود و با تشکر از همه پدیدآورندگان این کتاب شنیداری ارزشمند.
این کتاب از لحاظ پرداختن به ایده و سبک نوشتاری جالب بوده و هست... حتی اگر سالها بگذرد... نگرش جزئی و موشکافانهای داشته که کمتر مخاطبی جذب آن نمیشود...
اما در این میان علت انزجار و تنفر مردم مستور مانده که همین قضاوت را برای خواننده سخت میکند! آیا بهحق احساسات مردم اینقدر جریحهدار شده یا مردم از سر بیاحساسی به این مرحله رسیدهاند...
بهرحال ازلحاظ ادبی کتاب خوبی است که توصیه میشود.
اما در این میان علت انزجار و تنفر مردم مستور مانده که همین قضاوت را برای خواننده سخت میکند! آیا بهحق احساسات مردم اینقدر جریحهدار شده یا مردم از سر بیاحساسی به این مرحله رسیدهاند...
بهرحال ازلحاظ ادبی کتاب خوبی است که توصیه میشود.
در رمان شاهد بی تفاوتیهای بسیاری از سوی کسانی هستیم که حکم اعدام را صادر کردهاند. انسانهایی که به آسانی حق زندگی را از یک شخص میگیرند و هیچ اهمیتی هم نمیدهند که چه بلایی بر سر محکوم و خانوادهاش میآید. افرادی که میتوانند به راحتی زندگی یک فرد را نجات بدهند (آن هم بدون اینکه هیچ ضرری به آنها برسد) اما بسیار بی رحمانه مهمترین حق هر انسان، یعنی حیات و زندگی را از او میگیرند.
این داستان به ما یاد میده که قدر لحظه به لحظهی زندگیمون رو بدونیم و از داشتههای کوچیک زندگیمون لذت ببریم و اینکه هیچوقت از حکم اعدام یک محکوم به مرگ اظهارخوشحالی نکنیم کمی انسانیت داشته باشیم و به این فکرکنیم که ممکن بود هرکدوم ازما جای اون فردمیبودیم بسیار عبرت آموز بود، با تشکر از آقای هوگو و گویندهی خوب آقای عمرانی🙏🌷
متن بدی نبود، ولی تنها نکته خوب این داستان به نظر بنده، تلاش برای خوشبینی در اوج سختیها است. البته میزان این خوشبینی و زیبا نگری کافی نیست، در قسمتی از داستان خواهید دید که زندانی حبس ابد را از مرگ بد تر میداند، در حالی که میتوانست برای آنهم برنامه ریزی خوبی داشته باشد، به نحوی که حتی از حبس هم لذت ببرد. به نظر بنده عدم وجود این نوع زیبا نگری ناشی از عقاید مادی گرایانه نویسنده است.
ویکتور هوگو حال و هوای یک محکوم به اعدام را به ظرافت تمام به تصویر میکشد رفتار و برخورد مردم. رفتار زندانبان. وکیل. قاضی و احساس درونی او حس آزادی. اعدام. حبس ابد. همه و همه به انسان درس میآموزد مثلا آنجایی که میگوید روزی من هم مثل بقیه بودم آزاد_ مختار... فقط این پرسش به ذهنم فشار میاره که چرا حال و هوای آخرین روز یک محکوم به اعدام از زبان خود محکوم به اعدام بیان شده؟؟
گیوتین (به فرانسوی: guillotine) نام دستگاهی است که برای اجرای مجازات اعدام از طریق قطع سر به کار میرفت. این دستگاه از یک چارچوب عمودی بلند و یک تیغهٔ معلق تشکیل شده است. تیغه به وسیلهٔ یک طناب بالا برده میشود و پس از رها شدن و سقوط روی گردن، سر را بهسرعت از تن جدا میکند. اثر نقاشیای هم توسط هنرمندی از یک مرد گیوتین شده نقاشی شده این نقاشی از یک سردخانه واقعی ترسیم شده
باسلام داستان کوتاه ولی جذابی بود. درک این که یک اعدامی در اخرین روز خود به دنیا چطور نگاه می کند و این که شاید هرگز در زندگی معمولی به اطراف آن قدر زیبا و دقیق نمی نگریست اما بعد اینکه متوجه می شود همه چیز را از دست خواهد داد دیگر هیچ چیز برایش مثل قبل نشد. و احساس تنفر مردم از یک اعدامی و قضاوت نابه جای آن ها که واقعیتی است که بسیار زیبا به آن اشاره شده است.
اینکه خود را جایه فردی که محکوم به اعدام است بگزاری بسیار سخت است. تازه ارزش زندگی، طبیعت و... را درک میکنی هم خوشایند است که در ذهن محکوم آشفتگی نقش کمتری نسبت به توجه زیباییها دارد و هم دردناک است که بعد از ریختن دیوار امید به اعدام نشدن همه چیز رنگ میبازد و از اون دردناک تر واکنش انسانهای اطراف به این موضوع است در کل داستانی روان خوش بیان و گوش نواز بود
قلم آقای ویکتور هوگو بدون اغراق بی نظیره داستان کوتاه و بسیار گویاست
فردی که خودش رو جزوی از جامعه میبینه و زیباییهای زندگی با تک تک سلولهاش درک میکنه و امید به ادامه زندگی داره ناگهان با یک حکم از تموم رشتههایی که با اونها به زندگی بسته شده بریده میشه و بی احساسی و بی تفاوتی مردم و بدتر از اون شادمانی اونها رو برای مرگ خودش احساس میکنه واااای که چه حس وحشتناکیه
فردی که خودش رو جزوی از جامعه میبینه و زیباییهای زندگی با تک تک سلولهاش درک میکنه و امید به ادامه زندگی داره ناگهان با یک حکم از تموم رشتههایی که با اونها به زندگی بسته شده بریده میشه و بی احساسی و بی تفاوتی مردم و بدتر از اون شادمانی اونها رو برای مرگ خودش احساس میکنه واااای که چه حس وحشتناکیه
داستان بسیار خوبی داشت اما حال و هوای بیش از حد وهم آلود و درد آوری داشت صداگذاری هم باعث بسیار تاثیر چشمگیری داشت. اگر طرفدار کتابهایی کوتاه، معمایی، وهم آلود هستید گزینه خوبی است ولی باز هم به شخص مطمئنم که ویکتور هوگو بیشتر روی نگرش غلط افراد جامعهاش در دوره خودش را مورد بحث قرار داده... در کل خوب بود ولی بهتر بود به جای یک فایل چند فایل میشد تا قشنگ تر باشد.
نکته جالب داستان برای من این بود که تا لحظهای که محکوم نمیدانست که حکمش مرگ یا چیز دیگر از لحظه و افتاب و حتی زنده بودن داشت لذت میبرد و حتی نظرش این بود که حکم مرگ بهتر از زنده ماندن تا اخر عمر با اعمال شاقه است ولی وقتی حکم مرگ را شنید همه چیز برایش سیاه شد و نفس کشیدن سخت. خب شاید اگر محکوم به حبس ابد میشد بازم نور افتاب و لحظات براش معنا پیدا میکرد
این نمایش نامه دو 《واقعیت》 رو به خوبی نشون داده. اول این که بسته به "موقعیت" هر کاری میتونه درست یا غلط تلقی بشه، یکی میکشه و از نظر همه یه جانی محسوب میشه، دیگری حکم به کشتن میده و بخاطر کشتن، مورد احترام همس! دوم هم اینه که هر کسی با هر سابقه ای، در منتهای وجودش یه "انسان" نهفتس که از دیدن نور ملایم خورشید و رقص گل با نسیم ذوق زده میشه...
این کتاب صوتی نوشته اقای ویکتور هوگو نویسنده معروف که کتابهای نوشته که خیلی سر و صدا کردند مثل کتاب بینوایان مثل کتاب مردی که میخندید و دیگر کتابها ویکتور هوگو نویسنده محبوب من ات و من برای اینکه ویکتور هوگو این کتاب رو نوشته شنیدم این کتاب خیلی کوتاه بود و این کتاب رو هرکسی میتونست بنویسه و این کتاب به نظر من ناتمام ماند
قلم فوق العاده قوی ویکتور هوگو در به تصویر کشیدن آخرین ساعات زندگی یک اعدامی، از نگاه این محکوم، تونلی زده میشه به درک ما از زندگی و این تلنگر که اگه فردا آخرین روز ما برای زندگی باشه، چجور به زندگی نگاه میکنیم؟ هوگو با توصیفهای زیباش، مارو دعوت میکنه تا خودمون رو جای اون محکوم بزاریم، شاید بیشتر قدر لحظاتمون بدونیم، قویا توصیه میکنم این کتاب رو......
داستان برای من جذاب نبود ولی درس آموز بود این که هر کسی میتونه سهوا یا عمدا دچار اشتباه بشه و جایی قرار بگیره که نباید و جامعه چقدر میتونه سنگدل و بیرحم باهاش برخورد کنه و این در طول تاریخ بارها و بارها تکرار شده خیلی دردناکه و ما باید به این افراد کمک کنیم وقتی از نگرانی و اضطراب صحبت میکرد برام ملموس بود چقدر میتونه سخت باشه.
یک داستان بسیار کوتاه از یک نویسنده بسیار بزرگ برای اثرگذاری اجتماعی و سیاسی و بیان دیدگاهش به نحوی بسیار زیبا
جدای از پیام اصلی، داستان اشارهای پندآموز به این نکته دارد که آدمی قدر داشته هایش را زمانی میداند که آن را از دست میدهد. برای یک محکوم به اعدام حتی نور خورشید نیز جذابیت دارد و نعمتی بزرگ و دلچسب محسوب میشود.
جدای از پیام اصلی، داستان اشارهای پندآموز به این نکته دارد که آدمی قدر داشته هایش را زمانی میداند که آن را از دست میدهد. برای یک محکوم به اعدام حتی نور خورشید نیز جذابیت دارد و نعمتی بزرگ و دلچسب محسوب میشود.
این که یه تصویر ذهنی واضح برات میسازه خیلی خوبه وحتی یه جاهایی خودتو جای زندانی قرار میدی که حسش رو درک میکنی و اینکه نشون میده تو چنین شرایطی دنیایه یه زندانی و فرادی که از بیرون به اون نگاه میکنن چقدر تفاوت داره و اینکه بعد از این اتفاق چقدر ادم به چیزهایی که الان داره و بهشون اهمیت نمیده علاقه مند میشه و این حس به خوبی منتقل شده
بسیار غم انگیز و ناراحت کننده.. ودر عین حال انسان رو به تفکر وادار میکنه.. چقدر لحظههای سنگین و دردناکی رو میگذرونه.. لحظههایی رو که شاید ما خیلی راحت و به سادگی ازش میگذریم..
تمام لحظههای زندگی ارزشمنده به شرطی که درک کنیم و قدر بدونیم..
ای کاش هیچ کس حکم اعدام نمیداد و هیچ کس اعدام نمیشد..
تنها خداوند میتونه قاضی عادلی باشه
تمام لحظههای زندگی ارزشمنده به شرطی که درک کنیم و قدر بدونیم..
ای کاش هیچ کس حکم اعدام نمیداد و هیچ کس اعدام نمیشد..
تنها خداوند میتونه قاضی عادلی باشه
از چیرهدستی و دیدگاه فوقالعاده جذاب ویکتور هوگو هرچه بگوییم کماست؛ اما لازم دونستم به صدای شیوای استاد عمرانی اشاره خاص تری کنم که شنونده رو میخکوب خودش میکنه و به خودت میایی و متوجه میشوی ناخوداگاه تشنه شنیدن جملات بعدی هستی! اگر دوستدار سبک نوشتار جدید و کم تر شنیده شده هستید؛ این کتاب نوش جان وجودتان❤️
داستان کوتاه و زیبا از نویسنده معروف ویکتور هوگو
هر چند که داستان کوتاه بود ولی آنچه را که یکنفر در آخرین روزهای زندگی خود در دادگاه بخاطر جرم مرتکب شده، تجربه میکند را از دیدگاه ومنظر آن شخص بیان کرده و تمام امید و آرزوهایی که آن فرد برای بخشیده شدن دارد و در نهایت با رای متفاوت از طرف دادگاه مواجه میشود
هر چند که داستان کوتاه بود ولی آنچه را که یکنفر در آخرین روزهای زندگی خود در دادگاه بخاطر جرم مرتکب شده، تجربه میکند را از دیدگاه ومنظر آن شخص بیان کرده و تمام امید و آرزوهایی که آن فرد برای بخشیده شدن دارد و در نهایت با رای متفاوت از طرف دادگاه مواجه میشود
داستان در مورد یک محکوم بود که حکم اعدامش صادر شده و واکنش مردم نسبت به شنیدن خبر حکمش. سرعت داستان خیلی زیاد بود و نمیشد احساس نویسنده را درک کرد در نتیجه نتونستم ارتباط بگیرم با داستان. خیلی کوتاهه با توجه به اینکه مجبور به پرداخت پولی بابت کتاب نیستید، پس شنیدنش برای تجربه یک کتاب بی احساس شاید جالب باشد برایتان.
نثری بسیار زیبا و جذاب داره ویکتور هوگو، طوری که اگه هزاران صفحه باشه داستان باز دوست داری بخونی.
اما این قصه به ما میگه که در شرایطی خاص موضوعات پیش پا افتاده و صحنههای معمولی چقدر میتونن ارزشمند باشن و کسی که در حال ازدست دادن چیزی یا موقعیتی باشه قدر اون رو میدونه
با تشکر از زحمات دست اندرکاران تهیه کتاب
اما این قصه به ما میگه که در شرایطی خاص موضوعات پیش پا افتاده و صحنههای معمولی چقدر میتونن ارزشمند باشن و کسی که در حال ازدست دادن چیزی یا موقعیتی باشه قدر اون رو میدونه
با تشکر از زحمات دست اندرکاران تهیه کتاب
چقدر سخته اون لحظهای که امیدها ناامید میشه. این کتاب زیبا گویای واقعیتی بود که در پشت حصار زندانها مخفی شده و کمتر کسی بهش فکر میکنه. امیدوارم افرادی که واقعا پشیمون هستن از کارشون، یه فرصت دیگه برای زندگی بهشون داده بشه. هر چند پایان غم انگیزی داشت اما قلم ویکتور هوگو و صدای جناب عمرانی حرف نداره! ممنون از کتابراه
کوتاه ولی تاثیر گذار
👌👌
حسی تنفری که آدم از قضاوت دیگران میگیره و اون احساس انزجار آوری که دیگران برای محکومیت یک انسان (درست از جنس خودشان با اشتباهی هر چقدر هم بزرگ که از خودشان هم، هیچ بعید نیست اگر در موقعیت او میبودند) با خواندن این کتاب ایجاد میشود تلنگری تاثیر گذار است.
با سپاس از خوانش زیبای استاد عمرانی
👌👌
حسی تنفری که آدم از قضاوت دیگران میگیره و اون احساس انزجار آوری که دیگران برای محکومیت یک انسان (درست از جنس خودشان با اشتباهی هر چقدر هم بزرگ که از خودشان هم، هیچ بعید نیست اگر در موقعیت او میبودند) با خواندن این کتاب ایجاد میشود تلنگری تاثیر گذار است.
با سپاس از خوانش زیبای استاد عمرانی
زحمتی که، به این تجربهی زیبا و دوست داشتنی انجامیده...
رتبهاش را وسعتی به پهنای تمام ستارگان آسمان، تعیین میکند، و آن در قدرت پروردگار عالمیان است.
و توان من، همین ۵ستاره بود... که به معنای کهکشان اعتقادی ایران من است.
با کمال احترام، آرزوهای نیکام از حضرت (حق تعالی) را تقدیم وجود ارزشمند و سعیتان میکنم...
رتبهاش را وسعتی به پهنای تمام ستارگان آسمان، تعیین میکند، و آن در قدرت پروردگار عالمیان است.
و توان من، همین ۵ستاره بود... که به معنای کهکشان اعتقادی ایران من است.
با کمال احترام، آرزوهای نیکام از حضرت (حق تعالی) را تقدیم وجود ارزشمند و سعیتان میکنم...
چقدر ما انسانها موجودات ترسناکی هستیم
چند وقت پیش یه نفر رو به جرم قتل عمد اعدام کردن
من و خیلیا خوشحال بودیم
چون مقتول تو بغل مادرش جون داده بود و قاتل برای دزدی به خونه مقتول حمله کرده بود و به کمک سلاح گرم مرتکب به قتل شده بود
فردای همون روز از خودم ترسیدم
از منی که از مرگ یک انسان اگرچه قاتل خوشحال شدم
چند وقت پیش یه نفر رو به جرم قتل عمد اعدام کردن
من و خیلیا خوشحال بودیم
چون مقتول تو بغل مادرش جون داده بود و قاتل برای دزدی به خونه مقتول حمله کرده بود و به کمک سلاح گرم مرتکب به قتل شده بود
فردای همون روز از خودم ترسیدم
از منی که از مرگ یک انسان اگرچه قاتل خوشحال شدم
مرگ حقه، اما تلخ... ولی خداوند چه زیبا اونو درکنار زندگی قرارداده، ازین جهت که یکی از قوانین کلی خلقت انسانها، ندونستن زمان مرگه.... اگه آدما، زمان وچگونگی مردن خودشون رومیدونستند فاجعه بود!!!!!... مثل محکومین به مرگ که این اثرزیبا، این حس رو باقلم بیان کرده... ممنون ازآقای عمرانی بااجرای گرم ودلنشین همیشگی شون....
آخرین روز یک محکوم به اعدام اثر نویسنده توانا ویکتور هوگو. کسی که در آخرین روز محاکمه همه چیز رو زیبا میبینه و تا آخرین لحظه امید داره که زنده خواهد ماند و این امید موجب شده است که همه چیز را زیبا درک کند و روزنههای امید را روشن ببیند و نگذارد تاریکی نا امیدی بر فکر و ذهن او مستولی شود.
وقتی مردم هر روز درحال دریافت انرژی منفی هستند، از مشکلات خانوادگی گرفته تا تحقیر و بی احترامی در جامعه تمام اینها مثل یک خوره در وجودشان ذخیره میشه وقتی یک آدم اعدام میشود آنها پیش خود فکر میکنند با اعدام چند نفر دنیا جای بهتری میشه و همچنین به عنوان سرگرمی از مرگ دیگران لذت میبرند.
ویکتور هوگو از جمله نویسندگان تکرار ناشدنیست. او همچون داستایفسکی و تالستوی روح و روان انسانی را کالبدشکافی میکند و از دل آن ارزش و انسانیت بیرون میکشد. یک ستاره کم به این علت که این نسخه که شنیدیم خلاصه شده است و به طبع جان کلام را نمیرساند. باید نسخه کاملش را خواند. ممنون از کتابراه و گوینده
آن گل زرد کوچک به باد او را به بازی گرفته بود...
حکم اعدام کم هزینهترین ابزار کنترل برای حکومتهاست اتفاق جرم باید ریشهای برسی و رفع شود، مهم اتفاق نیوفتادن جرم نیست، مهم علت اتفاق جرم (فقر و نا آگاهی) است و هرچه حکومت برای آن هزینه نکند جامعه آن هزینه را با جان و مال و آزادی خود پرداخت میکند.
حکم اعدام کم هزینهترین ابزار کنترل برای حکومتهاست اتفاق جرم باید ریشهای برسی و رفع شود، مهم اتفاق نیوفتادن جرم نیست، مهم علت اتفاق جرم (فقر و نا آگاهی) است و هرچه حکومت برای آن هزینه نکند جامعه آن هزینه را با جان و مال و آزادی خود پرداخت میکند.
باز هم مثل همیشه شنونده یکی از شاهکارهای ویکتور هوگو بزرگ بودیم عقاید زیبای ایشان به خوبی درون کتابها و نوشته هایشان موج میزند و یک جهان را مجذوب خود کرده است مرسی بابت اجرای عالیتون و حس خوبی که بهمون دادید و مثل همیشه این کتاب صوتی را به علاقه مندان آقای ویکتور هوگو پیشنهاد میدهم
کتاب کوتاه و جالبی بود
نگاه به یک مسئله از دید نفر دیگر میتونه موجب کاهش خیلی از قضاوتها بشه.
شاید ما هم همشهری ایشان بودیم و در جریان جنایت ایشان قرار میگرفتیم به اندازه همون افراد از حکم اعدام ایشان خوشحال میشدیم ولی وقتی پای درددل ایشان قرار گرفتیم کاملا دید خصمانه را از دست دادیم
نگاه به یک مسئله از دید نفر دیگر میتونه موجب کاهش خیلی از قضاوتها بشه.
شاید ما هم همشهری ایشان بودیم و در جریان جنایت ایشان قرار میگرفتیم به اندازه همون افراد از حکم اعدام ایشان خوشحال میشدیم ولی وقتی پای درددل ایشان قرار گرفتیم کاملا دید خصمانه را از دست دادیم
به نام خدا
با گوش دادن به کتاب میتونید دقیقا خودتون رو جای این اعدامی قرار بدید. توصیفهای بی نظیر ویکتر هوگو داستان رو هرچه بیشتر جذاب میکنه و صدا گذاری و گویندهها هم که عالی بودند. به نوعی با شنیدن به این کتاب میتونید به نبوغ ویکتور هوگو پی ببرید و در کل عاشق کتاب خوندن بشید.
با گوش دادن به کتاب میتونید دقیقا خودتون رو جای این اعدامی قرار بدید. توصیفهای بی نظیر ویکتر هوگو داستان رو هرچه بیشتر جذاب میکنه و صدا گذاری و گویندهها هم که عالی بودند. به نوعی با شنیدن به این کتاب میتونید به نبوغ ویکتور هوگو پی ببرید و در کل عاشق کتاب خوندن بشید.
هر چند آقای ویکتور هوگو نویسنده مشهوری هستند اما واقعا چنین چیزی بعید از ایشون! انگار داره شنونده رو مسخره میکنه،
مگه اون شخص اعدام نشد؟ پس چجوری داستان به زبان خود معدوم بود و آن هم به زمان گذشته؟
اینجوری هم دو حالت داره اونم اینه که طرف اعدام نشده یا از اون دنیا روحش اومده تعریف کرده!
مگه اون شخص اعدام نشد؟ پس چجوری داستان به زبان خود معدوم بود و آن هم به زمان گذشته؟
اینجوری هم دو حالت داره اونم اینه که طرف اعدام نشده یا از اون دنیا روحش اومده تعریف کرده!
انتظار بیشتری از یه داستان با عنوانی اینچنینی و همچین نویسندهای داشتم.... مفهوم کلیشهای رو بیان میکرد و ارزشمند شدن چیزهای کوچک و عادیه زندگی هنگام زندانی بودن و تغییر دیدگاه انسان هنگام انتظار برای مرگ رو حکایت میکرد.... امتیازم فقط برای صدای دلنشین و خوانش عالیه آقای عمرانیه...
یک امتیاز کم میکنم چون داستان کامل نبود از لحاظ صدا خوب بود و خواندن یا گوش دادن این داستان را به دوستان ارشد و دکترا جزا و جرم شناسی توصیه میکنم. افرادی که در این رشته مشغول هستند به نکات خیلی ارزندهای پی خواهند برد و حتی به تازگی مقالهای جرم شناسانه نسبت به این کتاب در دست چاپ است.