نقد، بررسی و نظرات کمیک علاءالدین و چراغ جادویش - کارلوس ای. کورنجو
4.3
414 رای
مرتبسازی: پیشفرض
سحناچ
۱۴۰۳/۰۵/۲۳
00
درود به همه افراد دوست داشتنی خانواده کتابراه. من به مطالعه Comic علاقه مندم؛ اما درباره کتاب مصور علاءالدین و چراغ جادو علاقه مند نیستم! من متوجه جنبه سرگرمی این کتاب هستم؛ اما فکر می کنم بهتر می شد اگر به جای رسم کردن چهره و بدن زنان چه در تصاویر این کتاب و چه در تصاویر دیگه طبیعت گرایانه تر عمل بشه. یا این که محتوای متن کتاب به نتیجه مثبت تر، آموزنده تر، و مفیدتری به پایان برسه. از نظر من مطالعه چنین محتوایی برای فرزندان خردسال مناسب نیست یا حداقل مفید نیست.عدم طبیعت گرایی درباره زیبایی چهره و بدن زنان و در مقایسه با مردان می تونه هم برای خردسال دختر و هم پسر موثر باشه. یا به دست آوردن خوش بختی با یک چراغ جادو! یا دیالوگ به دست آوردن یک زن با محبت یا با زور! این دیالوگ فارغ از واقعیت بودن یا نبودن و صغری کبری هاش دیالوگ ملایمی به نظر نمیاد!! و من فکر می کنم این ناملایم بودن برای خردسال مناسب نباشه فارغ از تاثیرش روی مغز یک دختر یا پسر (من صرفاً از نگرش خودم حرف می زنم و این به معنای کامل درست یا نادرست بودن نظر من نیست.) تا درودی دیگر بدرود.
خطر اسپویل :
علاءالدین یه پسر یتیم هست که مادرش زندگی میکند و خیلی فقیر هستند او نارحت بود که پدرش فوت شده و کسی نیست که به او حرفه ایی یاد بدهد و از او ومراقبت کند تا اینکه یک مرد ژولیده به سمت او می اید و ادعا میکند که عموی اوست و پدرش گفته که به فلان غار برو و یک چراغ را بیرون بیاور و به عمویت بده و در عوض او به تو حرفه ایی میآموزد پسرک قبول کرد و به درون غار رفت ولی آن مرد بدجنس کاری کرد که در غار بسته شد و ریزش کرد و علاءالدین گیر افتاد او که ناراحت بود چراغ را تمیز کرد و غولی بیرون آمد و از او خواست آرزویی کند اولین ارزو او آن بود که از انجا خارج شود بعد ارزو کرد که برای خانه گوشت و مرغ و غذاهای خوب بیاورند و لباس برازنده ایی برای مادرش. بعد هم آرزو کرد که با دختر پادشاه ازدواج کند و این آرزو هم برآورده شد یک روز آن مرد بدجنس که علاءالدین را در غار افکنده بود میشنود که او داماد شاه شده و میفهمد که علاءالدین حتما چراغ را در دست دارد یک روز که علاءالدین به شکار رفته بود مرد بدنجس به خانه او رفته و چراغ او را با یک شتر و یک طوطی و اموالی دیگر معاوضه میکند بعد ارزو میکند که همه چیزهایی که علاءالدین دارد مال او بشود علاءالدین که از این موضوع آگاه میشود به وسیله غول حلقه که آن مرد بدجنس داده بود به نزد همسرش برمیگردد و با آن مرد بدجنس میجنگد و بعد از آن چراغ را در صندوقی پنهان کرده و کلید آن را در دریا میاندازد تا دیگر دست سودجویان به او نرسد
علاءالدین یه پسر یتیم هست که مادرش زندگی میکند و خیلی فقیر هستند او نارحت بود که پدرش فوت شده و کسی نیست که به او حرفه ایی یاد بدهد و از او ومراقبت کند تا اینکه یک مرد ژولیده به سمت او می اید و ادعا میکند که عموی اوست و پدرش گفته که به فلان غار برو و یک چراغ را بیرون بیاور و به عمویت بده و در عوض او به تو حرفه ایی میآموزد پسرک قبول کرد و به درون غار رفت ولی آن مرد بدجنس کاری کرد که در غار بسته شد و ریزش کرد و علاءالدین گیر افتاد او که ناراحت بود چراغ را تمیز کرد و غولی بیرون آمد و از او خواست آرزویی کند اولین ارزو او آن بود که از انجا خارج شود بعد ارزو کرد که برای خانه گوشت و مرغ و غذاهای خوب بیاورند و لباس برازنده ایی برای مادرش. بعد هم آرزو کرد که با دختر پادشاه ازدواج کند و این آرزو هم برآورده شد یک روز آن مرد بدجنس که علاءالدین را در غار افکنده بود میشنود که او داماد شاه شده و میفهمد که علاءالدین حتما چراغ را در دست دارد یک روز که علاءالدین به شکار رفته بود مرد بدنجس به خانه او رفته و چراغ او را با یک شتر و یک طوطی و اموالی دیگر معاوضه میکند بعد ارزو میکند که همه چیزهایی که علاءالدین دارد مال او بشود علاءالدین که از این موضوع آگاه میشود به وسیله غول حلقه که آن مرد بدجنس داده بود به نزد همسرش برمیگردد و با آن مرد بدجنس میجنگد و بعد از آن چراغ را در صندوقی پنهان کرده و کلید آن را در دریا میاندازد تا دیگر دست سودجویان به او نرسد
علاءالدین یتیم است و در محله خود با دوستانش همیشه بازی میکند روزی مردی پیش او میآید و میگوید من عموی تو هستم و او را با خود به بیرون شهر میبرد و به او میگوید که به درون غاری که بسیار تنگ است وارد بشود و چراغی قدیمی در آن جا هست آن را برایش بیاورد علاالدین داخل غار میرود و در آن جا گنجها را میبیند و چراغ قدیمی را هم پیدا میکند و با خودش فکر میکند که چرا عمویش از او این کار را خواسته است و برای همین بیرون نمیرود و منتظر میماند و آن فرد که تله گذاشته بود که علاالدین در زیر سنگها بماند و سنگها در غار را میبندند و علاالدین میترسد و به طور اتفاقی چراغ را تمیز میکند که با کمک غول چراغ جادو از آن جا خارج میشود و میگوید آرزوهایش را برآورده میکند و او میخواهد به خانه برود و از آن جا نجات مییابد و بعد برای خودشان غذا میخواهد که مادرش فکر میکند آنها را دزدیده و او را از خانه بیرون میکند و علاءالدین به سفر میرود و به شهری میرسد و دخترپادشاه را میبیند و میخواهد با او ازدواج کند ولی به او میگویند دخترپادشاه با پسر وزیر میخواهد ازدواج کند و او با کمک غول چراغ جادو مسیر پسر وزیر را دور میکند و او خسته میشود و منصرف میشود و علاالدین با دختر پادشاه ازدواج میکند و همان عموی قلابی به سراغ دختر پادشاه میرود و چراغ کهنه را با چند وسیله عوض میکند و بعداز آن همه قصر را تصاحب میکند و علاالدین هم دستگیر میشود و بعد به دنبال خانه خودش میرود و در همان غاری که رفته بود وارد میشود واین بار دستش به انگشتر میخورد و غول آن او را پیش همسرش میبرد و او را نجات میدهد و چراغ جادو را از عموی قلابی پس میگیرد و آن را جایی میگذارد که دست کسی به آن نرسد.
کتابی بسیار جالب، همراه با عکسهای جذاب، مزایای این چنین کتابهایی این است که کودکان را ترغیب میکند به کتاب خواندن بیشتر، از آن جا که لحظه لحظهی داستان توسط عکسها روایت میشود. و این نکتهی مثبت باعث میشد که فرزندم همیشه تمایل داشته باشه به خواندن این داستان و بارها و بارها این داستان رو براش روایت کردم، و از آن جا که یکی از داستانهای اصیل و قدیمی هست و کارتونش هم وجود داشته در زمان ما والدین برای ما پدر و مادرها نیز خاطره انگیز است، ممنون از کتابراه که ما رو به روزهای شیرین کودکی برد تا بتونیم زمانی هر چند کوتاه دغدغههای بزرگسالی را فراموش کنیم 🎀🎀
با سلام و عرض ادب. در نقد این کتاب، باید گفت که این کتاب، داستان زیبا و جذابی را در خود گنجانده است و مطالعه آن برای مخاطبان، به خصوص کودکان و نوجوانان، پیشنهاد بجایی است. از آن جایی که این داستان، قبل تر توسط مدیوم انیمیشن روایت شده است، مواجهه دوباره با آن در قالب کتاب، رویداد جالبی است که علاوه بر زنده کردن خاطرات، به نگریستن دوباره به این اثر از دریچه نگاهی دیگر نیز منجر میشود. در این داستان، شاهد خلاقیت نویسنده در خلق ماجرایی جذاب هستیم. در کلام نهایی، باید خاطرنشان کرد که این کتاب، اثری شایسته توجه بوده و مطالعه آن، حداقل برای یک بار، توصیه میشود.
به نظر من کمیک علاءالدین یک اثر خوب و سرگرمکننده برای کودکان و نوجوانان است. داستان بهخوبی روایت شده و شخصیتها جذاب و قابل درک هستند. تصویرگریها نیز زیبا و رنگارنگ هستند و به خوبی داستان را به تصویر میکشند. از نظر من، یکی از نقاط قوت کمیک علاءالدین، پرداختن به مفاهیم اخلاقی و انسانی است. علاءالدین پسری فقیر و یتیم است که با کمک چراغ جادو و ارادهی خود، به موفقیت میرسه. این داستان نشون میده که هرکسی با تلاش و پشتکار میتونه به اهداف خودش برسه
این کتاب یک نکته اصلی داشت و اون هم این بود که کسانی که شغل و حرفه خاصی برای درآمد نداشته باشند به دنبال دست یافتن به آرزوها از طریق گنج و جادو هستند. و چون گنج و جادو مالک و صاحب مشخصی ندارد و ممکن است هرکسی به آن دست یابد و از دسترس تو خارج شود، به همین دلیل امنیتی پس از دستیابی به آن وجود ندارد و ممکن است همه چیز را از دست بدهی. پس بهترین راه برای دست یافتن به آرزوها، داشتن شغل مناسب است. در اینصورت است که همه چیز ازآن تو خواهد بود.
خواندن داستانهای قدیمی مرا به یاد دوران بچگی میاندازد و حس بسیار خوبی دارد. به علاوه اشاره به نقش پدر در زندگی فرزند در ابتدای داستان را هم خیلی دوست داشتم. فقط چرا دیگر حرفی از مادر علاءالدین زده نشد؟ با همه اینها، حیف است که داستانهای کلاسیک و معروف زیبا فراموش شوند و ساخت کمیک از روی آنها روش بسیار خوبی برای تشویق نوجوانان به خواندن این داستانها و جلوگیری از فراموش شدن آنهاست.
این داستان مصور علاوه بر داشتن تصاویر جذاب که می تواند ما را درون داستان ببرد متن را به خوبی و با فونت مناسبی نوشته است اما برای پیدا کردن اینکه کدام متن باید زودتر از بقیه خوانده شود مشکل داشتم و اینکه بعضی جا ها معلوم نبود که کدام متن اول خوانده می شود به همین دلیل یک ستاره کم دادم
این کتاب یادآوری قصهای کودکی ماست که چقدر برامون جالب بود که یک غول داسته باشیم تا آرزوهامون رو براورده کنه. در واقع نمیدونستیم اون غول درون خودماست و ما وقتی خودمون رو باور کنیم تلاش کنیم و درست فکر کنیم غول چراغ جادوهم حریفمون نمیشه. این بار میخوام با یه نگاه جدید داستان رو برای فرزندم تعریف کنم🌹
چقدر کتاب باحالی بود و داستان طولانی و جذابی داشت و ادم را تا انتهای داستان میکشاند به علاوه عکسهای زیبای آن به تخیل کردن و فضاسازی داستان کمک میکرد. فقط اگر متنهای تصاویر شماره داشتند و بزرگتر بودند اندازه تصاویر با متنها با سایز صفحهی گوشم متناسب بود بهتر میشد و دیگر عیبی نداشت.