نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی ملکوت - بهرام صادقی
4
92 رای
مرتبسازی: پیشفرض
Ali
۱۴۰۴/۰۷/۲۷
00
یکی از زیباترین و پیچیده ترین کتاب هایی که من درادبیات فارسی مطالعه کردم، این کتاب بوده است. برخلاف بسیاری از افراد که کتاب هارا روی هم انباشته میکنند و مدعی هستند ماهی 10 تا 20 کتاب خوانده اند، بنده ماهی یک یا دو کتاب اما با دقت بسیار زیاد و با هایلایت قسمت های مهم میخوانم. معتقد هستم اگر کتابی به من بین 10 تا 20 جمله یاد دهد یا عمیقا این جملات من را به فکر کردن وادارد، کتاب تاثیر گذار بوده است. در مورد این کتاب صادقانه باید بگویم بی نظیر بود. درک نمیکنم چگونه و با چه استدلالی بهرام صادقی و این کتاب را نقد منفی میکنند؟! منتظر چه چیزی در جهان هستید؟ دقیقا منتظر کدام نور هستید؟ چه نوری؟ گاهی اوقات دنیا آنقدر به بعضی ها سخت میگیرد که میلیارد ها انسان دیگر نمیتوانند کلام آن را هضم کنند؛ کلام این کتاب بوی مرگ میدهد. بوی اندیشیدن به مرگ و دیدگاه نویسنده به زندگی و مرگ! دیدگاه به نقد زندگی و پوچی بسیار آشکار آن که از عنفوان جوانی میتوان آن را درک کرد؛ البته که این به ادراک انسان ها و میزان و درجه ی تاریکی که تجربه کرده اند، بستگی دارد.
بهرام صادقی ناشناخته نیست، اما با این جمله در ابتدای این داستان کوتاه و خوشحوان میخکوبت میکند: «در ساعت یازده شب چهارشنبه آن هفته، جن در آقای مودت حلول کرد.»
و بعد هرچه جلوتر میروی شخصیتهای غریب این داستان غریبتر میشوند و حرفهایشان به گوش آشناتر.
انجا که حاتم که هم شیپور مرگ میزند، هم نامیراست، و هم تنها از ندانستن میگوید. انجا که انسانها را بخاطر طمع زندگی و باروری بیشتر تمسخر میکند. و خلاصه انجا که زمینی بودن و هبوط را بهجای اتصال به آسمان تمسخر میکند.
اما دیگری هم هست که با صدای دیگری در درونش گناه میکند.
ناظر و همراهش را لال میکند تا از او درباره گناهانش نشنود و چند تن دیگر که این روایت اصلی را کامل میکنند.
کتاب ملکوت خواندنی بود و سختتر شنیدنی. چرا که خواندنش دقت میخواست. دقت در کلمات و جملاتی که هرکدام مانند یک کلید داستان را پیش میبرد.
قران و انجیل در کنار مولانا آغازگران هربخشند در این کتاب که روایت انسانند و تحسینکنندگان رستاخیز. رستاخیزی که...
درباره این کتاب کوتاه زیاد میشود نوشت، اما اگر به خواندن کتابهای با درونمایه فلسفی و اگزیستانس علاقمندید خواندن یا شنیدنش تجربه متفاوتیست که حتما میارزد.
و بعد هرچه جلوتر میروی شخصیتهای غریب این داستان غریبتر میشوند و حرفهایشان به گوش آشناتر.
انجا که حاتم که هم شیپور مرگ میزند، هم نامیراست، و هم تنها از ندانستن میگوید. انجا که انسانها را بخاطر طمع زندگی و باروری بیشتر تمسخر میکند. و خلاصه انجا که زمینی بودن و هبوط را بهجای اتصال به آسمان تمسخر میکند.
اما دیگری هم هست که با صدای دیگری در درونش گناه میکند.
ناظر و همراهش را لال میکند تا از او درباره گناهانش نشنود و چند تن دیگر که این روایت اصلی را کامل میکنند.
کتاب ملکوت خواندنی بود و سختتر شنیدنی. چرا که خواندنش دقت میخواست. دقت در کلمات و جملاتی که هرکدام مانند یک کلید داستان را پیش میبرد.
قران و انجیل در کنار مولانا آغازگران هربخشند در این کتاب که روایت انسانند و تحسینکنندگان رستاخیز. رستاخیزی که...
درباره این کتاب کوتاه زیاد میشود نوشت، اما اگر به خواندن کتابهای با درونمایه فلسفی و اگزیستانس علاقمندید خواندن یا شنیدنش تجربه متفاوتیست که حتما میارزد.
داستان جذاب و وهم آلودی است که گویی در هالهای از مه غلیظ روایت میشود و تو باید ششدانگ حواست را جمع کنی و خوب بیندیشی تا بتوانی معانی را دریابی و چه بسا که در این بین در میان وهم آلودگی مه خط سیر داستان را گم کنی و در جای دیگری آن را بیابی.
پازل داستان ار سه بخش آقای مودت و دوستانش، دکتر حاتم و میم لام تشکیل میشود و در این بین هر کدام از شخصیتها گویی به نحوی درگیر آز و طمع و زیاده خواهی و وسوسههای خود است.
در این بین دکتر حاتم و میم لام_ بیشتر دکتر حاتم_ مرا به یاد شخصیتهای رمان مرشد و مارگاریتا میاندازند و شاید دکتر حاتم همان ولند یا شیطان در داستان مرشد و مارگاریتا باشد و یا نمایندهای از او.
روایت جناب تشکر بسیار عالی و لحن ایشان بسیار مناسب حال و هوای داستان بود.
با سپاس از کتابراه.
پازل داستان ار سه بخش آقای مودت و دوستانش، دکتر حاتم و میم لام تشکیل میشود و در این بین هر کدام از شخصیتها گویی به نحوی درگیر آز و طمع و زیاده خواهی و وسوسههای خود است.
در این بین دکتر حاتم و میم لام_ بیشتر دکتر حاتم_ مرا به یاد شخصیتهای رمان مرشد و مارگاریتا میاندازند و شاید دکتر حاتم همان ولند یا شیطان در داستان مرشد و مارگاریتا باشد و یا نمایندهای از او.
روایت جناب تشکر بسیار عالی و لحن ایشان بسیار مناسب حال و هوای داستان بود.
با سپاس از کتابراه.
«در ساعت یازده شب چهارشنبه آن هفته، جن در آقای مودت حلول کرد.» داستان سورئال جذاب بود. داستان لایه های مختلفی داشت که به همدیگر ربط داشتند. فضای راز آلود و تا حدودی مبهم داشت. بهرام صادقی در یک پیک نیک دوستانه طی چند ساعت این کتاب رو مینویسه. از زاویه دید دانای کل استفاده کرد. محوریتِ داستان بر پایه دغدغه مرگ و گناهِ بشر بنا شده است و دکتر حاتم را می توان نمادی از روح شیطان دونست. با وسوسه بشر آن ها رو به سمت گناه و در نتیجه ترک کردنِ این زندگی رهنمون می کنه
خیلی معذرت میخواهم ولی واقعا این کتاب خیلی بد بود من به خاطر اسمش ترغیب به خوندنش شدم و همین طور به خاطر راوی که عالی هم اجرا کرد. ولی موضوع داستان هر چی بیشتر پیش میرفت بدتر و بدتر میشد. نمیدونم شاید منظور خاصی آقای صادقی از نوشتن این کتاب داشتن ولی من واقعا نتونستم منظور نویسنده رو از نوشتن همچین داستانی متوجه بشم. و شنیدنش رو هم به کسی توصیه نمیکنم مگر این که کسی کل کتابهای دنیا رو خونده باشه و حوصلهاش سر رفته باشه.
شاید برای عدهای داستان این کتاب خوب باشه اما برای من به شخصه جالب توجه نبود شاید اوایل داستان کمی جذابیت داشت که خواننده را و یا شنونده رو وادار به خواندن یا شنیدن داستان رغیب میکرد اما بعد از چندی به دلیل بحثهای فلسفی و بسیار طولانی این جذابیت هم به کنار رفت و دیگر از آن زیبایی خبری نبود و به نظر من صداو روایت جناب تشکر در این داستان حیف شد... با سپاس
برام داستان گنگ بود اصلا متوجه نمیشم چی میخواد به خواننده منتقل کنه من چیزی ازش سر در نیاوردم و آخرش هم که بدتر از اولش برام بود گیج و سر در گم شدم خوب چرا دکتر آدمها رو میکشت چرا آقای میم لام اسم مختصر داشت چرا اون اعضا بدنش رو میبرید نمیفهمم احساس میکردم با یک داستان هیجان انگیز روبرو هستم اما تمامش برای مبهم بود
من قبلاً مجموعه داستان کوتاه سنگر و قمقمههای خالی رو از بهرام صادقی خونده بودم ولی به نظرم کتاب ملکوت مقداری پخته تر و با شخصیت پردازی متفاوت بود. البته به نظرم نویسنده مقداری تحت تاثیر داستان "مرشد و مارگریتا" نوشته بولگاکف بود ولی خط روایی داستان خوب بود و شنیدن صدای بهنام تشکر لذت بخش بود.