مارک تواین یک طناز واقعی اجتماعی با ته مزهای از سیاست است که خوب میداند نق و نوقش را راجع به ناکارشناسان و بیعرضگان ک
عمر و سرمایهء یک ملت رو هدر میدن، چطوری بیان کنه که به دل همه بنشینه.
استنباطی که بنده از این داستان داشتم علاوه بر نظر دوستان این بود که قدر داشته هامون رو وقتی که سالم و در دسترسمون هستن بدونیم حالا میتونه به جسم مادی مثل ساعت باشه و یا یه چیز معنوی مثل زمان
خیلی جالب بود برام یاد ضرب المثل سری که درد نمیکنه دستمال بهش نمیبندند افتادم الکی الکی چیزایی خوب وسایل حتی آدمایی اطرافمون رو با زیرو رو کردن به قصد درست کردنشون میزنیم از بیخ و بنیاد خراب میکنیم
صرف زمان زیاد برای چیزی که مشکلی ندارد و زوم کردن روی آن که باعث ایجاد مشکلات میشود. و استفاده از یک منبع و یک دید برای نگریستن (تنها از یک ساعت استفاده میشد) که مشکلات و مسئله به وجود میآورد.
کتاب زیبایی بود. مخصوصا طنزی که در داستان نهفته بود با بیانی ساده و زبانی قابل فهم برای همه گفته شده بود. انتخاب گویندهها و لحن حرف زدن و بیان دیالوگها داستان را زیباتر کرده بود.
قلم مارک تواین نیازی به تعریف نداره. داستان تعمیر ساعت و دردسرهای اونه بیشتر منظور از داستان وجود افراد ناوارد و غیر حرفه ای توی جامعه است که وقت و زندگی آدمارو به بازی میگیرن
داستان مفهومی بود و اینکه هر کس میتونه برداشتی داشته باشه مثلا من فکر میکنم مرد دچار وسواس فکری بود یا اینکه وابستگی به اموالش داشته و میترسیده ساعت جدیدی رو جایگزین کنه.
طنز جالبی داشت و خیلی خوب نیز به فارسی ترجمه شده بود، بنظر من داستان حول وسواس و تبعات آن میچرخد! در انتهای داستان شنیدم که پیرمرد ساعت ساز مخاطب را مارک تواین خطاب کرد. درسته؟!
خیلی جالب و قشنگ بود
من خودم تخیلی راجع بهاین که این همه کسالت ممکنه برای یه ساعت عقربهای بیفته نداشتم 😅چن دقیقهای از یک روز رو بااین داستان کوتاه کیف لذت میبرین
سلام. این داستان یک رمان حادثه محور است. به نظرم بسیار جذاب و عالی بود. تشکر. پیرنگ و شخصیت پردازی خوبی داشت. لذت بردم. راوی هم بسیار خوب بود. ترجمه هم عالی بود.
نمایشنامه جالبی بود. بنظرم پیامش اینه که کار رو باید به کاردان سپرد مفهومی که مصداقش شاید جامعه خودمون باشه. حتما گوش بدید با توجه به اجرای خوبی هم که داره عالیه
عمر و سرمایهء یک ملت رو هدر میدن، چطوری بیان کنه که به دل همه بنشینه.