اخودم را جای شخصیت اصلی حس میکردم و تمامی احساسات او را درک میکردم. گویی حوادث کتاب برای خودم اتفاق افتاده. در کل کتاب لذت بخشی است و منتظرم تا "آبانگان " را بخونم.
امید وارم به هم برسن اما بیشتر اعصاب من از این خورد شد که دایانا ملکه نمیشه خدا کنه یجوری بشه یک مدتی هست که فکرم رو مشغول کرده که چه جوری ملکه بشه....
من احساس میکردم داستان دقیقن در زمان حال داره روایتت میشه فقط یمقداری واژهها تغییر کردند.. قرار گذاشتن و کافی شاپ رفتن و همون سفارش همیشگی و عشقولانه بازیای الان همش اوت رورام بوده؟؟؟!!
خانم برادران گرامی چند وقت پیش کتابی خوندم که فکر میکنم باتوجه به تم داستان شما برای قسمتهای بعدی خیلی بتونه کمکتون کنه. کتاب سیمای زن در فرهنگ ایران از جلال ستاری.
خانوم برادران عزیز حیف از این قلم شیوا و شیرین شما نیست که کتابی دیگه ننوشته اید؟ انقدر این سه جلد کتاب شیرین بود که من بارها و بارها معرفیش کردم به دوستانم
کتابی تاریخی از دوره ساسانیان که علاوه بر اینکه با تاریخ آن دوران و آیین زرتشتی همراه مشوید داستانی عاشقانه رو هم دنبال میکنید خواندنش خالی از لطف نیست
با متن کتابیش نتونستم ارتباط برقرار کنم خیلی رسمیه اخه دلیلم نداره بگیم به پدر نگاه میکنم، او این گونه بود و...
کتابهای به صورت محاوره سرعت خوندنو زیاد میکنند