نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی تکثیر مهر، تکثیر شعر، تکثیر داد - اکرم حسینی نسب
4
115 رای
مرتبسازی: پیشفرض
خطر اسپویل:
این داستان کوتاه صوتی روایت دختری هست که در یک روز پاییزی بر سر قبر زن عموی عزیزش که برایش حکم مادرش را دارد در قبرستانی تنها نشسته که متوجه مردی خوش سیما میشود که سر قبری محزون نشسته دختر تصمیم میگیرد که با مرد صحبت کند و داستان ادامه پیدا میکند این داستان ما را وادار میکند که به مرگ و حواشی ان فکر کنیم به ادم هایی که با ما زندگی میکردند ولی الان در اغوش خاک هستند و ما را با خاطرات شان تنها گذاشته اند خاطراتی که گاهی خوب هستند و گاهی بد و یادها هم طبق همین خاطرات صورت میگیرد و به ما یاد میدهد که حواس مان باشد چگونه با انسانها برخورد کنیم که عمر کوتاه هست. ممنون
این داستان کوتاه صوتی روایت دختری هست که در یک روز پاییزی بر سر قبر زن عموی عزیزش که برایش حکم مادرش را دارد در قبرستانی تنها نشسته که متوجه مردی خوش سیما میشود که سر قبری محزون نشسته دختر تصمیم میگیرد که با مرد صحبت کند و داستان ادامه پیدا میکند این داستان ما را وادار میکند که به مرگ و حواشی ان فکر کنیم به ادم هایی که با ما زندگی میکردند ولی الان در اغوش خاک هستند و ما را با خاطرات شان تنها گذاشته اند خاطراتی که گاهی خوب هستند و گاهی بد و یادها هم طبق همین خاطرات صورت میگیرد و به ما یاد میدهد که حواس مان باشد چگونه با انسانها برخورد کنیم که عمر کوتاه هست. ممنون
اول تشکر بخاطر زحمات گوینده و تهیه کنندگان دوم خوبی ها داشت صدای گوینده، کم و مختصر بودن یک چیز دلنشین چون زیاد باشه از حوصله بیرونه اما عیبش معمولا در داستان ها خوب و خوشی رو مخاطب میخواد که پایان خوشی داشته باش این اینجوری نبود بعد تلفیق عشق و مرگ اصلا جذاب و خوب نیست یکی شادی هیجان و انگیزه میده اما مرگ ناراحتی غم و غصه و اندوه رو میاره بعد در کنار ناراحتی در این جامعه که شدیداً تحت فشار ها هستیم و خوب نیست ترس هم زیاد می کنه در مجموع با توجه به شرایط کنونی مناسب نیست اگر امید و انگیزه بده خیلی خوبه آخرش چی شد مرگ عشق یا ترس، عشق و مرگ تضاد همدیگرند یکی شادی یکی غم
بسیار عالی، لحن خانم گوینده با چنان احساسی در آمیخته که سخت متأثرمان میکند که البته, خود موضوع داستان هم بی تأثیر نیست، وای از مرگ عزیزان، بخصوص که جوان و با هزاران آرزو، چه ناباورانه است، وقتی بیاد خاطرات و نقشه هایی که برای آینده در برنامه کاریشان داشته اند، ولی چاره چیست، جبر روزگار و تو جز تحمل کار دیگری نمیتوانی انجام دهی که صد البته آن انسانی که بوده ای دیگر نیستی، تهی وخالی، گرچه یاد آن ها همیشه در قلب و روحتان است ولی خیلی پیچیده است، سپاسگزارم
کتاب تاثیر گذاری بود. گاهی وقتها خوب است به گذشته فکر کنیم، به آدمهایی که در زندگی ما بودند ولی الان به خاطرات تیره و تار تبدیل شدهاند به کارهایی که در گذشته انجام داده ایم و بدون انکه متوجه باشیم چه تاثیری در زندگی وسرنوشت کسی یا کسانی گذاشته است. کاش همهی ما در رفتار و گفتار خود بیشتر توجه داشته باشیم تا بعدا افسوس و ندامت دامان گیرمان نشود.
کتاب خیلی خوبی بود مو به تن ادم سیخ میشد در مورد مرگ بود داغ مرگ عزیزان داستان زنی بود که به سر قبر عزیزش رفته بود که زن عموش بود زن عموش بزرگش کرده بود و جایی مادرش بود الان فوت کرده و به سر قبرش امده و گفت که اصلا نتونسته براش اشک بریزه شعری براش خوند و محو مردی بود که خیره شده بود به قبری در نزدیکیش مردی خوش چهره که داشت میرفت یهو مرد گفتمرگ خیلی سخته و دختر وقتی نگاهش کرد دید رنگی گلبهی با لبهای کبود داره وقتی داشت میرفت نگاهی به عکس رویه قبر انداخت و دید همون مرده است و گفت میخوام یه پیغامی و برای کسی ببریزن فرار کرد و دید مرد نشسته رویه صندلی عقب و جیغ زد و مرد گفت نترس رویه گوشیت یه پیامکی هست به کسی برسون پسر شاعری بود که عاشق دختری به اسم آزاده بود که مهاجرت کرده بود واسم این خانمم آزاده بود